شریعتی ظهور داعش را پیشبینی کرده بود | سید جواد میری (روزنامه آفتاب یزد ـ ۲۸ خرداد ۱۳۹۴)
شریعتی ظهور داعش را پیشبینی کرده بود
دکتر سید جواد میری
منبع: روزنامه آفتاب یزد
تاریخ: ۲۸ خرداد ۱۳۹۴
به مناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی:
«… اتفاقا شریعتی پروژه آینده تفکر در ایران است. عنوان کتابی که بیژن عبدالکریمی با عنوان شریعتی و آینده تفکر در ایران مطرح کرده و من هم به آن اعتقاد دارم. اتفاقا شریعتی یک پروژه در گذشته که متعلق به 40 یا 50 سال پیش بوده نیست. شریعتی متعلق به تفکر آینده در ایران است…»
آفتاب یزد- خداداد خادم: خیلیها شریعتی را متهم میکنند که اندیشه ایشان به تندروی منتهی میشود. این دیدگاه که برخی میگویند که داعش و القائده آبشخور روشنفکری دارد زائیده همین دیدگاه است. قرائتهای دیگر هم در دفاع از اندیشههای شریعتی و اینکه شریعتی همچنان برای جامعه ما کار کرده است در بین اندیشمندان و روشنفکران وجود دارد. دکتر سیدجواد میری دانشیار و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از جمله افرادی است که با قرائت دوم همراه است. در این زمینه و با توجه به سالگرد درگذشت دکتر شریعتی آفتاب یزد با وی به گفتگو نشسته که متن آن بدین شرح است:
تفکر شریعتی چه رابطهای میتواند با دیدگاههای افراطی و تکفیری داشته باشد؟
قبل از اینکه وارد این بحث شویم من باید پیشزمینهای ارائه دهم. شریعتی اصرار زیادی دارد که از مفهوم مذهب به جای مفهوم دین استفاده کند. بنابراین او اصرار عجیبی بر استفاده از این واژه دارد و وقتی در کتاب هایش هم نگاه میکنید از خودآگاهی دینی صحبت نمیکند، اما از خودآگاهی مذهبی و مذهب علیه مذهب صحبت میکند، نه اینکه از دین استفاده نکند اما از خودآگاهی دینی صحبت نمیکند. این پافشاری و اصرار برای اینکه از مفهوم مذهب استفاده میکند، آدم نمیتواند متوجه بشود مگر این که یک مقایسه انجام بدهد و به منظومه فکری شریعتی نگاه کند. شریعتی در جایی که صحبت از تاریخ و شناخت ادیان میکند به این معنا توجه میکند که در دینشناسی معاصر مفهوم دین را با مذهب تطبیق دادند.
این به معنای این است که انسان رابطهای با خدا داشته و این رابطه قطع شده و اکنون قرار است دین رابطه انسان و خدا را که از ازل تا ابد بوده اما به خاطر رانده شدن انسان از بهشت قطع شده است، دوباره وصل کند و خلا را پر کند و به نظر میآید که یک نگاه از بالا به پایین دارد. اما شریعتی با استفاده از مفهوم مذهب دیدگاه دیگری ارائه میدهد و اینکه دین موضوع ثابت نیست و سلوک انسان به سمت خدا و حقیقت متعالی یک مسئله وجود ندارد. بلکه این انسان است که باید طریقتی را پیش بگیرد و مذهب را به عنوان یک راه مطرح میکند. نکته دیگر این است که تقریبا در چند ساله اخیر در جامعه روشنفکری ایران اتفاقی دارد میافتد و آن این است که شریعتی چه رابطهای با رادیکالیسم، افراطگرایی، تروریسم و… دارد؟ آیا شریعتی موجب افراطگرایی دینی بوده است؟ اتفاقا افراطگرایی دینی فرزند خلف و ناخلف نواندیشی دینی است و در اینجا ما باید شریعتی را گرفته و نقد و بررسی کنیم. چراکه گفتمان شریعتی بود که باعث گفتمان افراطگرایی شده است و این یک جنبه نظری به مسئله است.
مسئله دیگر این است که افراطگرایی دینی بسیاری از نقاط جهان را فرا گرفته است. حداقل افراطگرایی که خودش را منتسب به دیانت و اسلام میکند. ما افراطگرایی بودایی، هندویی، یهودی و مسیحیت هم داریم به طور مثال افراطگرایی بودایی در میانمار قتل عام میکند و در برمه مسلمانان را قتلعام میکند. یا افراطگرایی
یهودی در سطوح مختلف حقوق انسانهای بسیاری از جمله فلسطینیها را تضییع میکند. اما به طور مشخص افراطگرایی اسلامی حالت رسانهای پیدا کرده و به صورت غولی درآمده و با اسامی مختلف مانند داعش، بوکوحرام، القاعده، جبههالنصره ظهور یافته است.
حالا نسبت شریعتی به عنوان یک گفتمان با این حرکتها چیست؟ آیا ما میتوانیم گفتمان شریعتی را هر چند رادیکال باشد، با این گفتمانهای افراطی یکسان نگاه کنیم. ما چگونه میتوانیم این رابطه را برقرار کنیم؟ در برخی از جاها نباید حدس و گمان زد، یعنی وقتی میخواهیم درباره تفکر و منظومه فکری معرفتی شریعتی حرف بزنیم نباید به حدس و گمان بسنده کنیم و باید به متن رجوع کرد. ما باید دوباره متون را بازخوانی کنیم، ببینیم نقاط ثقل تفکر شریعتی چیست؟ آیا وقتی شریعتی صحبت از بازگشت به خویشتن، مذهب و خودآگاهی مذهبی میکند، آیا نمونه واقعی اش داعش است؟ برخیها میگویند هر نوع حرکت، جنبش و علقه فکری که رابطه با دین داشته باشد محتوم به افراطگرایی، داعش و طالبان و… است. در برابر این نگرش میتوانیم این روش را اتخاذ کنیم و بگوییم آیا این پدیدهها فقط مختص به دین و دیانت است یا افراطگرایی به گونهای میتواند در هر جنبه، نحله و حرکتی وجود داشته باشد به طور مثال آیا افراطگرایی نمیتواند در حوزه سیاست و نژاد پرستی وجود داشته باشد؟ آیا کمونیسم وجهی با دیانت دارد؟ آیا لیبرالیسم استعماری و نئو لیبرالیسم استعماری نسبتی با دین دارد؟ آیا قتل و کشتار دستهجمعی و اشغال کشورها به نام دموکراسی نسبتی با دین دارد؟
امروز اتفاقاتی که در جهان به عنوان تروریسم دولتی کشورهای قوی نسبت به کشورهای ضعیف میافتد، چه نسبتی با دین دارد؟
یکی از دغدغههای شریعتی مسئله خودآگاهی مذهبی است او تمایزی قائل میشود و میگوید برای به وجود آوردن ایمان و اعتقاد مذهبی نیازمند شناخت و آگاهی هستیم و این شناخت و آگاهی باید در مورد مذهب وجود داشته باشد. بر خلاف بسیاری که به مذهب با نگاه روانشناسی مینگرند و میگویند آدم هر مذهبی داشتهباشد بهتر از این است که مذهبی نداشته باشد و حتی اگر پناه به سنگی ببرد بهتر از این است که به هیچی پناه نبرد، لفظ ایمان و اعتقاد به مذهب دردی را دوا
نمیکند، بلکه دردی بر ما میافزاید. حالا ما پدیده
داعش را چگونه با نظر شریعتی که با عنوان خودآگاهی مذهبی مبتنی برشناخت است و این شناخت از چه نوع شناختی باشد، باید تحلیل کنیم؟ شریعتی معتقد است مدرنیته تحولات عظیمی در زندگی بشر ایجاد کرده و بشر امروز به گونهای از ایمان و دین سنتی عبور کرده ولی بشر از دین سنتی و کلیسا و باورهای سنتی عبور کرده و به جای آن دنیای مدرن سعی میکرد حداقل برای یک قرن و نیم به جای باور سنتی باور به علم را جایگزین کند. این باور به علم منشاء تحولات زیادی در زندگی انسان شده و جهان مدرن وامدار این باور به علم است که در سطوح مختلف تبدیل به باور شده که علم بسیاری از ناشناختهها و مجهولات بشر را میتواند حل کند و انکشافی صورت بدهد. در جهانی که پر از مجهولات است و معادلات چند مجهولی را در برابر ذهن نقاد بشر به وجود آورده است. شریعتی معتقد است انسان امروز بعد از گذر ایمان سنتی و ایمان کلیسایی وارد یک فضایی شده که این فضا ایمان علمی بوده و این ایمان علمی آن ظرفیتهایی که در وجود بشر موجود بوده نتوانسته کاملا سیراب کند. چون نتوانسته سیراب کند انسان امروز دچار اضطرابی شده است و وقتی صحبت از بازگشت به خویشتن میکند نه به معنای این است که بازگردیم
به سنتهای پیشاعلمی و باورها، ساختارها و ذهنیتهایی که در پیش از این بینش علمی وجود داشته است. بلکه صحبت میکند از این که یکی از مشکلاتی که بشر دچار آن شده آن اضطراب درونی است که این اضطراب درونی را باید با یک باور و معنویت ماورا علمی پاسخگو باشیم.
شریعتی اینجا یک نقشی را قائل میشود و آن این است که ما وارثان یک سنت دینی و معنوی غنی هستیم. در اینجا به هند، چین، روسیه و جهان اسلام بر میگردد. اینها وارثان سنتهای دینی و معنوی عمیق هستند و روشنفکران این حوزههای فرهنگی برای پاسخگویی به نیازهایی که نه فقط بشر غربی را درگیر خود کرده و درگیر نهادینه شدن مدرنیته شده، انسان امروز را درگیر کرده است. ما باید پاسخی برای این پیدا کنیم و این پاسخ باید برای خودآگاهی مذهبی و مذهبی که مبتنی برشناخت و تعقل و عقلانیت باشد. این عقلانیت در کنار معنویتی است که در ادب، حکمت، فلسفه، روایات و نگاه عرفا و حکمای دینی وجود داشته و ما باید این معنویت را از اینها استخراج کنیم. چراکه آنها دغدغه بیداری انسان را داشتند و حکمت و معرفت مانند یک تلنگر انسان را از غفلت بیدار میکند. شریعتی در چنین مجموعهای معتقد است که ایمان اگر مبتنی بر شناخت نباشد فی نفسه باعث خود آگاهی مذهبی نمیشود و اگر چنین فرمولی را در نظام معرفتی شریعتی بپذیریم، چطور میتوانیم میان داعش و روشنفکری دینی ارتباط برقرار کنیم. آنها تفکرشان بر مبنای ابن تیمیه است و عقل برای آنها به عنوان یک نیروی خلاق و فعال در وجود بشر در انسان مطرح نیست و معنویت، فراسوی نگاه فقاهتی افراطی تقلیل گرایانه حنبلی ـ ابن تیمیه معنا ندارد. معنویت فراسوی نگاه فقاهتی عین عقل و کفر است و باید آن را کوبید.
در حالی که شریعتی معتقد است، انسان کما هو انسان به دنبال عرفان و معرفت است و این را با دستگاه معرفتی صوفیانه مساوی قرار نمیدهد. انسان کما بما هو انسان موجودیتی معنوی گرا و عرفان گرا دارد. شریعتی اشاره میکند به عنوان مثال فیزیکدانان معتقد بودند؛ عالم فیزیک عرض، طول و ارتفاع دارد. اما بر اساس قانون انیشتین علاوه بر این بعد چهارم زمان و مکان را اضافه میکنند. شریعتی میگوید اگر بخواهم بر این اساس صحبت کنم میگویم انسان یک بعد چهارم دارد و آن بعد عرفانی اش است و این مختص انسان مسلمان و یهودی نیست. کسی که با چنین دستگاه و ادبیاتی میاندیشد، ایمان و پارادایم ایمانی را که به آن دعوت میکند پارادایمی است که انسان در سیر و صیرورت تاریخی اش تحولات عظیمی را پشتسر گذاشته است و اینها را شما نمیتوانید برگردانید و در قرن 21 وقتی صحبت از معنویت میکنید، باید معنویتی باشد که این بینش علمی را در درون خودش نهادینه کرده باشد نه اینکه متد و بینش علمی را کنار بزند و بعد بگوید میخواهیم برگردیم به زمان پیشا علمی و آن نوع از معنویت و ایمان و نه تنها این دو بلکه ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی پیشا مدرن را میخواهیم احیا کنیم.
این دعوتی است که گروههای افراط گری داعش، سلفیگری، نوسلفیگری، وهابی، نو القاعدهای، القاعده جوان و الشباب دنبالش هستند. شما اگر بخواهید پدیدههای نوظهور افراطگرایی را تبار شناسی کنید، باید بگویید به عنوان مثال در دوران مدرن دو اتفاق میافتد؛ یکی اینکه اینجا شما فردی به نام سیدجمالالدین اسدآبادی را دارید، که تبار فکریاش به اقبال، مالک بن نبی، شریعتی، العطاس، مطهری، امام خمینی، موسیصدر و… میرسد و یک طرف اش هم میرسد به محمد بن عبده و بعد میآید محدود به رشید رضا، سید قطب
و… میشود و از درون اینها باز هم به گونهای تحریف میشوند و از درونشان هم یک ازدواجی در میگیرد که نوسلفی گری و وهابی و نحلههای میلیتاریستی که القاعده و داعش از آن درمیآید، است. آنها به زبان علی مزروعی کنیایی اصل و استاد دانشگاه کلمبیا بود. اصلاً به دنبال اصلاح جامعه نیستند. او میگوید این گروههای افراطی سلفیگری یک مشکل بنیادین با جهان دارند، چون مشکلشان زمان است و میگویند زمان در قرن 16 تحولاتی درونش ایجاد شد و جامعه مدرن بعد از قرن 16 به وجود آمد و آنگاه جهان اسلام در خواب بود و با پدیده مدرنی روبهرو شد. آنها میگویند زمان را نگه دارید و جهان را به قرن 16 بر گردانید، از آنجا دوباره حرکتی را شروع کنیم و ببینیم به کجا میرسیم. بنابراین صحبت آنها انجماد جامعه است.
روشنفکری در واقع زمانی آغاز میشود که میخواهد یک حرکت روبهجلو در جامعه ایجاد کند وگرنه این نگاه با آنکه اولین بار در جامعه اتفاق افتاد چه فرقی دارد که در مقابل روشنفکری، تاریک فکری میگفتند. روشنفکری دغدغه اصلاح دارد.
در قرن 10 میلادی به کسی شیعه میگفتند که معنای فقاهتی امروز را نداشت و قائل به تعقل به امور دین بود. نه اینکه عقل یکی از ابزارهای فهم دین بود بلکه عقل به معنای قابلیتی در انسان بود که میتوانست دین و وحی را هم درک کند. این نوع افراد به شیعه معروف بودند و به همین دلیل محمود غزنوی استاد ابوریحان را میکشد و او را هم میخواهند بکشند. چون مشکوک به اهل تشیع بود، اما اهل تشیع به معنای تعقل. روشنفکر در جامعه ایران و جهان اسلام، کسی است که به اصلاح جامعه ایمان دارد و به عنوان موتوری میتواند در تغییر و تحولات جامعه دخیل باشد. شریعتی میگوید در جامعهای مانند فرانسه که صبغه تاریخ یونانی و رومی دارد، آنجا روشنفکر میتواند از هنر صحبت کند و فقط صرف مسائل حقوقی را مطرح کند ولی در تاریخ ایران یک تاریخ دینی و مذهبی چه پیش از اسلام و بعد از آن بوده است. در چنین جامعهای اگر بخواهید تغییر و تحول انجام بدهید باید آن جامعه را بشناسید. مولفههای اصلی که مقوم چنین جامعهای است را باید بشناسید و آن دین و مذهب است. اولین چیز برای این جامعه خود آگاهی مذهبی است، تا دین خود را بشناسد. روشنفکری که فقط تاریخ روشنفکری فرانسه را میشناسد روشنفکری است که در برج عاج است. وقتی میخواهد تغییر و تحولات ایران را ببیند دوره سکولاریزه را میگذارد و میگوید؛ ایران با یک جامعه سکولار فاصله زیادی دارد. اصلا معیارش را اشتباه گذاشته و چارچوب ذهنی و فکری اش اشتباه است و کسانی که با این نوع روشنفکر هم میخواهند مقابله کنند در حقیقت دارند اشتباه میکنند. چون آنها هم به یک تضاد دست میزنند و روشنفکران سکولار و دینی درست میکنند. چنین روشنفکرانی اصلا نمیتوانند در جامعه ایران وجود داشته باشند. اگر کسی متوجه تاریخ ایران و تغییر و تحولات آن باشد. شما اگر بزنگاههای تاریخ ایران را نگاه کنید میبینید مذهب چه جایگاهی به سمت پیشرفت و توسعه و تعالی دارد.
جالب است در چنین وضعیتی شریعتی در دهه 40 و 50 این مسئله را مطرح کرده است. در حالی که ما در آن زمان افراطگرایی مذهبی به این شدت نداشتیم برخی وقتها میبینیم انگار او پیشگویی و پیش بینی تغییر و تحولات میکند و جامعه به خود آگاهی میرسد و مذهب در این پهنه تمدنی به عنوان یک مولفه مطرح شده اما اگر این خود آگاهی و رجوع به مذهب با شناخت همراه نباشد و فکر کنیم مذهب یک قرائت و خوانش دارد. در حالی که قرائتها و خوانشهای متفاوتی وجود دارد که گاهی در برابر هم صف آرایی میکنند.
یعنی بیشتر وقتها قرائت از مذهب در برابر کفر قرار نمیگیرد، چون مرز مشخصی دارد. مسائل زمانی مطرح میشود که خوانشهای متفاوت از مذهب در برابر هم قرار میگیرد و برخی از این خوانشها و برخی جامعه را بهسمت نوزایی میبرد.
اگر خود آگاهی مذهبی در جامعه اسلامی نداشته باشیم، به خود آگاهی جامعه نمیرسیم. شریعتی وقتی صحبت از ارجاع به مذهب میکند، به دنبال این نیست که نهادهای مذهبی را احیا کند. اگر در چنین جامعهای که تاریخش با دین و مذهب پیوند خورده خود آگاهی مذهبی صورت نگیرد، خود آگاهی اجتماعی هم صورت نمیگیرد و جامعه مطلوب از آن به وجود نمیآید. در جامعه ایران یک ارتباط وثیق بین خود آگاهی مذهبی و خودآگاهی اجتماعی وجود دارد. هر چقدر خود آگاهی مذهبی ما کمتر شود خودآگاهی اجتماعی هم کمتر میشود و اهتمام به جامعه هم کمتر میشود.
یکی از پروژههای مهم شریعتی ایجاد جامعه مطلوب بر پایه خودآگاهی مذهبی است که ارتباط وثیقی با خودآگاهی اجتماعی دارد.
آیا شریعتی مذهب را با دین یکی میگیرد؟
تا جایی که من مطالعه کردم مذهب و دین را متفاوت میداند و وقتی صحبت از دین میشود انگار نگاه ماورایی تلقین میشود اما وقتی صحبت از مذهب میشود انگار قرائت انسانی اشاعه میدهید. نگاه شریعتی به زبان امام موسی صدر دین در خدمت انسان است نه انسان در خدمت دین.
بیشترین انتقادات و رفرنسهایی که میدهند و شریعتی را متهم میکنند که میشود از اندیشه وی دیکتاتوری و… بیرون بیاید؟
حقیقت امر این است که خیلیها در ایران که شریعتی را تخطئه میکنند، یا اینکه شریعتی را تجلیل میکنند. به نظر من شریعتی را یا نخوانده اند یا اگر خوانده اند، در فضای احساسی وهیجانی خوانده اند و شریعتی را به عنوان یک متفکر، روشنفکر، به عنوان یک جامعه شناس به عنوان یک اندیشمند چند ضلعی مطالعه نکرده اند. شاید برخلاف آن چیزی که ما میپنداریم شریعتی متعلق به گذشته ما نیست. اتفاقا شریعتی پروژه آینده تفکر در ایران است. عنوان کتابی که بیژن عبدالکریمی با عنوان شریعتی و آینده تفکر در ایران مطرح کرده و من هم به آن اعتقاد دارم. اتفاقا شریعتی یک پروژه در گذشته که متعلق به 40 یا 50 سال پیش بوده نیست. شریعتی متعلق به تفکر آینده در ایران است. آن هم به چه معنا؟ به این معنا که شریعتی را باید دوباره خواند. اگر بخواهم به صورت خلاصه بگویم ما نیاز به بازخوانی باورهای خودمان به شریعتی داریم. درحالیکه در بازخوانی گفتمان شریعتی نشان میدهد که شریعتی قبل از اینکه دنبال انقلاب سیاسی باشد دنبال انقلاب فرهنگی بود. به هر حال اینکه وقتی او دارد صحبت میکند از یک تحول صحبت میکند، تحولی که ریشه در معنویت انسان دارد. یعنی واقعا وقتی ما میخواهیم درباره شریعتی صحبت کنیم باید جغرافیا را درنظر گرفت. اول شریعتی چه چیزی نیست و گفتمان شریعتی چه چیزی نیست و بعد به سمت این برویم که شریعتی چه هست و چه میخواسته است بگوید. این استراتژیای است که هر کسی که میخواهد در مورد شریعتی صحبت کند باید به آن خیلی آگاه و حساس باشد.