Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


در جست وجوی «انسان کامل» | محمد لامعی (روزنامه شرق ـ ۳۰ خرداد ۱۳۸۹)

در جست وجوی «انسان کامل»

محمد لامعی
منبع: روزنامه شرق
تاریخ: ۳۰ خرداد ۱۳۸۹

«کویریات» عنوانی است که شریعتی خود برای بخشی از نوشته هایش برگزیده است. عارف شوریده، روشنفکر، دیندار و نویسنده و شاعر بی آرام دکتر علی شریعتی (1356- 1312) با وجود عمر کوتاه، آثار بسیاری از خود بر جا نهاده است. او عاشق «نوشتن» بود و نوشته هایش را نیز در سه طبقه صورت بندی می کرد: «اجتماعیات، اسلامیات، کویریات».1

«اجتماعیات» مطالب اجتماعی و سیاسی او را دربرمی گیرد. «اسلامیات» نیز شامل تبیین و تفسیرهایش از قرآن کریم، سیره و سنت پیامبر بزرگوار اسلام و اهل بیت گرامی اوست. اجتماعیات را برای مردم می نویسد و اسلامیات را هم برای مردم و هم برای خویش.اما «کویریات» را زندگی خود می داند. «کویریات» روایتی عاشقانه و شورمندانه از «چگونه زیستن» اوست. «کویر» مهم ترین کتاب این بخش از نوشته های او و در واقع «نی نامه» شریعتی است. او به تاسی از مولانا در مثنوی، کویر را «نیستان» خود می نامد: «کویر، نه تنها نیستان من و ماست، که نیستان «ملت» ما، «روح» ما و «اندیشه» و «مذهب» و «ادب» و «زندگی» ما و «سرشت و «سرگذشت» ما، همه است. کویر! این تاریخی که در صورت جغرافیا ظاهر شده است.»2

لب لباب «کویریات»، عرفان است و این رو اگر آن را «عرفانیات» نیز بنامیم بیراه نرفته ایم. امروزه وادی عرفان- به معنای اعم- و زندگی و سلوک عارفان- به طور اخص- طیف گسترده ای از علاقه مندان و مشتاقان را به خود جلب می کند. کتاب های بسیاری پیرامون زندگی عارفان- و عارف مسلکان- در شمارگان انبوه منتشر می شود و محافل و جمعیت های کثیری نیز با گرایش های عرفانی- و شبه عرفانی- به تبلیغ و ترویج مرام خویش می پردازند اما روزگار شریعتی دوره عرفان گرایی نبود. عصر آرمان گرایی بود و مبارزه و سوسیالیسم و فعالیت های اجتماعی و سیاسی. گرایش به عرفان و درونگرایی در جمع روشنفکران گناهی نابخشودنی تلقی می شد و هر کسی را نیز یارای ایستادن در برابر اتهام «عرفان زدگی» نبود.

میان کشش های عرفانی و کنش های اجتماعی تناقضی آشکار است و شخصیت شریعتی نیز برآیندی است از میان این دو. او شخصیتی چندلایه دارد و به نظر وجه غالب- اما مکتوم و پنهان- او عارفی شوریده و شیداست: «گرچه در سیاست همه زندگی ام را تا حال غرق کردم و تاخت و تازهای بسیار کردم اما با جنس روح و ساختمان قلب من ناسازگار بود.»3

احوال درونی او در «کویریات» در «سعی» بین حافظ و مولوی در نوسان است. گاه از رنج غربت و غم فراق ناله سر می دهد و گاه روح ناآرام و رام نشدنی اش لبریز از ابتهاج و سرور است و نازک خیالی های شاعرانه اش نیز یک ریز و پی در پی می جوشند.

«گاه خود را موجودی می یافته ام در «این دنیای بزرگ» و گاه مردی در «انتهای زمان» با این تاریخ شگفت که «در من جاری است» و گاه «مردی در خویش».»4

شریعتی- همچون عارفان دیگر- برای بیان مقاصد خویش زبان نمادین را برمی گزیند. در این زبان کلمه ها و واژه ها در معنایی متفاوت- و گاه متضاد- با معانی عالم واقع به کار می روند. او بارها و بارها از کاستی و نارسایی کلمات و عبارات در بیان مفاهیم شکایت می کند و خواننده آثارش را به توجه و تامل در عمق سخن فرامی خواند؛ همان گونه که شمس تبریزی می گوید: «عرصه سخن بس تنگ است، عرصه معنا فراخ است. از سخن پیشتر آ، تا فراخی بینی و عرصه بینی!»

اگرچه شریعتی خود را شیفته و سوخته آتش عرفان می داند اما از نگاه آسیب شناسانه نسبت به این طریقت نیز غفلت نمی کند. عرفان را بزرگ ترین عامل ارتقا و کمال «فرد» می داند و هم بزرگ ترین عامل انحطاط و تباهی «جامعه». این دیدگاه او متاثر از تاریخ تصوف در دوره های متلاطم ایران و نقش تخدیرکننده آن در اجتماع بوده است.

«خدایا: «جامعه» ام را از بیماری تصوف و معنویت زدگی شفا بخش تا به زندگی و واقعیت بازگردد، و مرا از ابتذال زندگی و بیماری واقعیت زدگی نجات بخش تا به آزادی عرفانی و کمال معنوی برسم.»5

البته او بعدها در جامع ترین نظریه اش عرفان را در کنار آزادی و عدالت می نشاند و همراهی و یکپارچگی و همزیستی این هر سه را آرزو می کند.

برخی با شنیدن نام عرفان یا سلوک عارفان تنها داستان کشف و شهود و مکاشفات ایشان را در ذهن خود تداعی می کنند اما حقیقت عرفان، «شناخت و معرفت» است. شناختن خود، اندیشیدن در غایت و نهایت زندگی در جست وجوی معنایی برای این زندگی، معنای مرگ… و «دویدن پی آواز حقیقت».

صد هزاران فضل داند از علوم

جان خود را می نداند آن ظلوم

جان جمله علم ها این است این

که بدانی من کی ام در یوم دین

(مثنوی، 3/2648 و 2654)

سخن گفتن و نوشتن درباره «عرفان» کاری است «سهل و ممتنع»، همانا که «جوینده گوینده است و یابنده خاموش» و آن که می داند سخن نمی گوید و آن که سخن می گوید، نمی داند! ناگزیر از سخن عارفان قولی می آورم.

موسیا آداب دانان دیگرند

سوخته جان و روانان دیگرند

ملت «عشق» از همه دین ها جداست

عاشقان را مذهب و ملت خداست

عرفان همچون دریایی گسترده و عمیق است. بهره و حظ هر کسی از این دریا نیز معطوف به سیر و سیلان آدمی از سطح آب تا به ژرفای دریا است. همانندی یا گونه گونی در شیوه و پیشه عارفان را نیز می توان با همین تشبیه به تماشا نشست و پدید آمدن اتصال یا اختلاف در سیر و سلوک ایشان را توضیح داد. عین القضات همدانی در این باب تعبیر قشنگی دارد: «ای دوست، عسل بر زبان راندن دیگر بود؛ و عسل دیدن دیگر؛ و عسل خوردن دیگر.»6

در «کویریات» شریعتی، ما با جانی شیفته، آزاد و صمیمی روبه رو هستیم که خواننده را به ضیافت تنهایی و خلوت و سکوت خویش راه می دهد.

او از عریان کردن لایه های تو در توی خویشتن نیز واهمه ای به دل راه نمی دهد. چیزهایی می گوید و می نویسد که شاید با دیگر نظریاتش در تضاد باشد. به دنیای دیگری سفر می کند و از جای دیگری حرف می زند، که توصیف آن تنها در ذهن خیال پرداز او می گنجد.

گاه شخصیت های خیالی را می آفریند و در نیمه های شب، ساعت ها با آنها چهره به چهره، روبه رو به گفت وگو می نشیند. از جمله این شخصیت های خیالی، پروفسور «شاندل» است. Shandel یا chandel به معنای شمع است. «شمع» نیز کلمه ای است مرکب از سه حرف نخستین نام او: شریعتی، مزینانی، علی. شاندل یک همزبان آشنا است برای روح غریب و تنهای شریعتی؛ که البته برخی از نظرات و سخنانش را هم به او نسبت می دهد.

او به نیروی شگفت «الهام» عمیقا باور دارد؛ و در جای جای کویریات، از مکاشفه و مشاهده و معاینات خود سخن می گوید و از روی این چهره اش پرده برمی فکند. فی المثل در مرگ زودهنگام خود تردید ندارد: «باور نمی کنم، هرگز باور نمی کنم، که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد… کس دیگری به درون من پا گذاشته است؛ و او است که مرا چنان بی طاقت کرده است، که احساس می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم؛ در خود بیارامم. از «بودن» خویش بزرگ تر شده ام، و این جامه بر من تنگی می کند. این کفش تنگ و بی تابی فرار!

عشق آن سفر بزرگ!

اوه، چه می کشم!

چه خیال انگیز و جان بخش است، «اینجا نبودن»!»7

در این جست وجو و گفت وگوها، او به دنبال همسفر و مخاطب نیست؛ سفری است در سرزمین روح، و او روانه در پی «خویشتن» خویش.

همچنین از میان برخی خاطرات به جامانده از دوستان و شاگردان شریعتی، پیدا است که «اهل ذکر» بوده و حتی در مواردی نیز به القای ذکر- از آیات قرآن مجید- مبادرت ورزیده است.8

اما او کسی نبود که «طی این مرحله بی همرهی خضر» کند:

«تنها نعمتی را که برای تو- در مسیر این راهی که عمر نام دارد- آرزو می کنم، تصادف با یکی دو روح خارق العاده، با یکی دو دل بزرگ، با یکی دو فهم عظیم و خوب و زیبا است!

چرا نمی گویم بیشتر؟ بیشتر نیست. «یکی» بیشترین عدد ممکن است. «دو» را برای وزن کلام آوردم و نیست. گرچه من به اعجاز حادثه ای، این کلام موزون را، در واقعیت ناموزون زندگی ام، به حقیقت داشتم. «برخوردم»! (به هر دو معنی کلمه)»9

دکتر شریعتی انسانی بود چندبعدی؛ و در «روزگاری که همچو چشم صراحی زمانه خون ریز است»، قالب و قاعده زمان خود را می شناخت؛ و از ابعاد دیگر غفلت نمی کرد. عارفی بود شیدا و سالکی بود بی آرام و قرار. پایبند شریعت محمدی بود و دلداده ولایت مرتضوی. حدود شرع را رعایت می کرد؛ اهل «مراقبه» و سلوک بود و سرشار از تجارب باطنی و معنوی اما حریم شریعت را پاس می داشت. از مریدپروری بیزار بود و با ریاضیت های بیرون از حد دین، بیگانه و دور.

بی شک این معیار برای همه ما می تواند سودمند و مفید باشد. از استاد بزرگی پرسیده بودند: چگونه می توان میان افرادی که ادعای رسیدن به مقامات سیر و سلوک می کنند تمییز بدهیم که کدام راست می گوید و کدام نادرست؟ ایشان فرموده بود: «دو نشانه دارد؛ اول اینکه این گونه افراد کاری خلاف شرع نمی کنند؛ و دوم اینکه نشستن در مجالس آنها، التهاب قلبی می آورد.»10

در نخستین آیات مبارکه سوره بقره می خوانیم که قرآن هدایت کننده متقین است. «متقین» چه کسانی هستند؟ نخستین- و مهم ترین- ویژگی آنها، «ایمان به غیب» است: «یومنون بالغیب».

باور داشتن و دل دادن به «غیب»، اساس و زیربنای ویژگی های «متقین» است. به پا داشتن نماز و انفاق از روزی خود و ایمان به رسالت پیامبران و یقین به آخرت، همه پس از «ایمان به غیب» می آیند و ریشه در همین اصل اساسی دارند. شریعتی هم بی قراری و بی آرامی روح خود را، از «غیب» می داند:

«ای کشور غیب! وسوسه تو، مرا بر روی این زمین، آرام نمی گذارد!»11

کویریات، «شریعت نامه» نیست، «طریقت نامه» و «حقیقت نامه» راستین او است؛ «ایمان نامه» و «غیب نامه» او است؛ سفرنامه ای است به ماورای این طبیعت نه در بیرون که در درون.

روح شریعتی روح بزرگی است؛ ناآرام و سرکش و رام نشدنی. اما عظمت روح او را می توان در یک جمله خلاصه کرد: در جست وجوی «انسان کامل» بود تا پای در راه او بگذارد.

انسان کامل- به تعبیر عرفا- صورتی از حضرت حق و آیینه صفات الهی است. او علت غایی خلقت است. انسان کامل، روح عالم است و عالم جسد او. انسان کامل مایه شرافت و معنا و کمال عالم است. انسان کامل، حقیقتی است که به حکم «کنت نبیا و آدم بین الماء والطین»، پیش از خلقت آدم آفریده شده و در همه انبیا(ع) ظهور کرده است.

کامل ترین این ظهور در وجود مقدس «محمد مصطفی و علی مرتضی» تجلی کرده است. پس از آن با ظهور خاتم الاولیا که آخرین فرد و مظهر انسان کامل است جمیع اسرار هستی و حقایق الهی آشکار می شود و پس از بازگشت او به سوی پروردگار، پایان دور عالم فرامی رسد و قیامت آشکار می شود.

کیست این «انسان کامل» که ولی و قبله و راهبر و امام انسان است در «سیر الی الله»!

«یک ذره عشق علی(ع)، اگر در نهادت و ذاتت باشد، تو را قدرت ماندن در برابر هجوم همه قدرت ها خواهد بخشید؛ و همچون یک مومیایی سحرانگیز و مرموز نگاهت خواهد داشت.»12

علی شریعتی پای در راه «علی» می گذاشت! همین!

پی نوشت ها:

1- مجموعه آثار 13، ص 209

2- همان، ص 212

3- مجموعه آثار 33، ص 11

4- مجموعه آثار 13، ص 229

5- مجموعه آثار 8، ص 101

6- تمهیدات، ص 235

7- مجموعه آثار 13، ص 291

8- دکتر شریعتی در آیینه خاطرات، ص 379

9- مجموعه آثار1، ص 248

10- در کوی بی نشان ها، سیری در زندگی حضرت آقای محمدجواد انصاری همدانی، ص 76، همچنین در موخره ارزشمند استاد مهدی چهل تنی بر کتاب «قدیس مانوئل»، که در آن از اخلاق و احوال برخی از عارفان معاصر سخن رفته است. (انتشارات رامند)

11- مجموعه آثار 13، ص 165

12- همان، ص 568

دریافت فایل پی‌دی‌اف روزنامه



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : سپتامبر 7, 2023 311 بازدید       [facebook]