نوستالژی تخیلی، تجدید مطلع | فرهاد همتی (کانال تلگرامی نواندیشی دینی کیان ـ خرداد ۱۴۰۲)
نوستالژی تخیلی، تجدید مطلع
فرهاد همتی
منبع: کانال تلگرامی نواندیشی دینی کیان
تاریخ: خرداد ۱۴۰۲
دیده شده که برخی بین سنتی و سنت گرایی و رابطه آنها با بنیادگرایی دینی خلط می کنند.
سنتی در دنیای قدیم و با افکار و اندیشه و هنجارهای گذشته زندگی می کند. دنیای جدید را هم خیلی نمی شناسد که عقاید و هنجارهای خود را در خطر تهدید آن بداند.اما سنت گرایی،اعتقادات و هنجارها و سنتهای دینی و غیر دینی خود را در خطر تهدید دنیای مدرن می داند و تلاش می کند که با نقد و نفی مدرنیته ثابت کند که اعتقادات سنتی به دلیل کمال، در پاسخ به همه نیازهای بشری کافی است.
سنت گرا بر خلاف روشنفکر دینی که بین قرائت انسانی از دین با اصل دین تمایز می گذارد، از نظر معرفت شناسی قائل به این تفکیک و تمایز نیست.
همه آنچه گفته شد را در آثار حسین نصر و دکتر شوان می توان مشاهده کرد.
سنت گرایی آبشخور بنیادگرایی و افراط گرایی دینی است.
شریعتی از جمله روشنفکرانی بود که هم سنت را نقد می کرد و هم مدرنیته را. در این میان خیلی راجع به سنت گرایی و بنیادگرایی صحبتی نکرده بود و مرزهای این ها در آن زمان خیلی روشن و مشخص نبود.
شریعتی نقدهای عمدتا درستی به تفکر سنتی و نقش و جایگاه روحانیون و حتی وجود و عدم گروهی به اسم متخصص دین داشت.
او چیزی به اسم روحانی به عنوان متخصص دین با تیپ و لباسی خاص را قبول نداشت و آن را اخذ و اقتباسی از مسیحیت می دانست.
شریعتی بجای روحانی از عالم دینی سخن می گفت که آرم و تیپ و لباس خاصی نباید داشته باشد. چون به تعبیر او دین نباید برای دیندار نان و نام بیاورد و حتی بر عکس دیندار واقعی باید نانش و حتی نامش را برای دینش خرج کند.
اما بر عکس آن روحانیت بیشتر یک شغل است تا نوعی دینداری.
در این بیزینس به تعبیر مطهری روحانیون مقلد عوام بودند و تلاش می کردند پای منبر مطالبی بگویند که خوشایند عوام باشد تا بتوانند ازجیب آنان ارتزاق کنند.هر چند امروز سر در چاه های نفت و گاز فرو برده اند و با دستی که در قدرت دارند سهم خود را از ثروت ملت طلبکارانه برداشت می کنند و نیازی به ارتباط با عوام ندارند و این سنگر کوچک را به مداحان سپرده اند.
با عرض پوزش از انگشت شمار محققین و اندیشمندان راستین روحانی باید گفت عموما سواد روحانیون و منبری ها از عوام هم بیشتر نیست.منتها امر بر آنان مشتبه شده و از روی جهل گمان می کنند که عالمند.به تعبیر دکتر سروش نسبت به عوام توهم دانایی دارند و چون نمی دانند که نادانند،گرفتار جهل مرکب اند.
نقدهای شریعتی به روحانیت و سنت و نوآوریها و خلاقیت او در مفهوم پردازی مفاهیم دینی موجب واکنش های تند بسیاری از روحانیون و مراجع تقلید سنتی شد.
البته نقد های شریعتی به تفکر سنتی و روحانیت بیشتر مربوط به کارکرد اجتماعی آنها و تاثیرات منفی بود که روی مقلدین و عامه مردم می گذاشت و کمتر به مبانی فلسفی و اصولی آنها پرداخته بود.
نقد های شریعتی به مدرنیته نیز از همین قشر و در همین سطح کارکردهای سیاسی و مباحثی بود که بیشتر چپ ها بیان کرده بودند.
از آنجا که مدرنیته نیز با هیبت مهیب استعمار وارد جهان سوم شده بود و سرمایه داری و بورژوازی نوظهور با رشد صنعت و تکنولوژی برای کسب مواد اولیه و سرمایه و سود بیشتر کشورهای عقب مانده را به مستعمره خود تبدیل کرده بود،روشنفکران جهان سومی عموما تحت تاثیر جریان چپ و مارکسیسم که خاستگاه آن نیز غرب بود،به نقد و حتی طرد و نفی مدرنیته پرداختند.
پیروزی انقلاب سوسیالیستی روسیه باعث شده بود که لنینیسم به عنوان مکمل و متمم مارکسیسم در سطح جهان مطرح شود.
لنین امپریالیسم را آخرین مرحله سرمایه داری می دانست.این باور باعث شده بود که مدرنیته و غرب فقط در امپریالیسم خلاصه شود.
با این نگاه غرب امپریالیسم،دشمن است و با سلطه و سیطره آن به دلیل تضادهای آشتی ناپذیر باید مبارزه کرد.
شریعتی در نقد سنت، علل و عوامل عقب ماندگی تاریخی ما را واکاوی می کرد. او علل عقب ماندگی جوامع اسلامی را انحراف از خویشتن اصیل اسلامی می دانست. با زدودن گرد و غبار انحرافات تاریخی که معلول اتحاد زر و زور و تزویر بود،می توان به اسلام اصیل به مثابه یک ایدئولوژی رهاییبخش که قادر است انسان ایده آل و امت ایده آلی و جامعه ایده آل بسازد،بازگشت.
او در نقد مدرنیته از موضع چپ و متاثر از مارکسیسم نه تنها استعمار و سرمایه داری و بعضا اصالت سود و اصالت لذت را نقد می کرد،بلکه آزادی های دموکراتیک را نیز صوری و غیر واقعی می دانست.
اما متاسفانه نقد های شریعتی، هم به سنت و هم به مدرنیته از موضع فرهنگ نبود.او از موضع یک ایدئولوگ از طریق بازخوانی سنت، ایدئولوژی کاملی برای ساختن انسان ایده آل و جامعه ایده آل باز سازی کرد تا در آن سنگر مستحکم دشمنانش را در هر لباسی-سنتی یا مدرن-نقد و رد کند. اگر بنابر اعتقادات شیعی، پیامبر و ائمه انسان های ايده آلی هستند،اما چیزی به اسم ایدئولوژی کاملی که بتواند امت ایده آل و جامعه ایده آل بسازد وجود ندارد.