Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


ارتباط با شریعتی در کویر | هادی خانیکی (روزنامه آرمان امروز ـ ۲۹ خرداد ۱۴۰۲)

ارتباط با شریعتی در کویر

هادی خانیکی
منبع: روزنامه آرمان امروز
تاریخ: ۲۹ خرداد ۱۴۰۲

انگار باید برای لحظه‌هایی به زندگی، آن هم در کویر بیندیشم. این هنر شریعتی است که دست‌کم به من، امکان پرتاب شدن از زمانی به زمان دیگر و از میدانی به میدان دیگر داده و مرا دوباره به میانه همان زمان و میدانی که بوده‌ام برگرداند. شریعتی گفته است: «وجودم تنها یک حرف است و زیستم تنها گفتن همان یک حرف اما بر سه گونه، سخن گفتن و معلمی کردن و نوشنت!» ولی تبینی اجتماعی این سه‌گانه در یک صورت‌بندی واحد از جنس بازخوانی‌های پیشینی است. به زبان دیگر، زیستن در آن واحد در دنیاهایی متمایزکه گاه از بیرون حتی متناقض هم به نظر می‌رسند؛ پدیده‌ای از جنس مرحله‌بندی‌های زیست تاریخی و نقل مکان‌های ذهنی و فکری از یک موقعیت اجتماعی به موقعیت دیگر نیست؛ به تعبری اقبال لاهوری «سفر از خود به خودکردن است» و در برابر هم نهادن و به گفت‌و‌گو خواندن خودهای بیرونی خویش، در درون. زبان‌ حال شریعتی از چنین جهان زیست چند وجهی و متکثری در عین حالی که از جنس سخن است، متفاوت با سخن هم هست:

«سخن گفتن خود جزئی از همان فهمیدن و احساس کردن است؛ سخن، گفتنی می‌شود شبیه گفت‌وگو کردن با خویش. سخن وسیله اثبات و انتقال نیست، خود یک نوع دم زدن، نوشیدن، چه می‌گویم؟ خود یک نوع زندگی کردن می‌شود. از «سارتر» شاهد نمی‌آورم؛ دل‌های ساده و دردمند مردم روستایی کویرکه از هراس این خلوت خالی و سکوت ابدی کویر، خفقان را در اعماق سوگوار و تشنه خویش احساس می‌کنند. آنچه را «سارتر» سخن شعر می‌داند و به نیروی نبوغ فلسفی و هنر شایسته منطق، بدان پی برده است، اینان به قدرت درد و اعجاز دل و هدایت نیاز یافته‌اند…»

من چون کویری‌ام- در جغرافیا- می‌توانم خود را از مخاطبان این گفت‌وگوی شریعتی بدانم که در آن شعر و سیاست و فرد و جامعه و درد و درک به هم می‌رسند و با هم می‌شوند. در این زندگی که «تنهایی» و «جمعیت» و «گریز» و «پناه» هم‌آغوش همند، می‌توان جایی دلنشنی برای تناقض یافت و در جهان‌های متعدد به سفر پرداخت. می‌توان مدام رفت و از ایستادن گریخت. رفتن درکویر همیشه اصل است و ایستادن در آن همیشه استثنا. این‌هاکه نوشتم پاره‌هایی از فهم من کویری است ازکتاب «کویر». در خیلی از برهه‌های حساس زمان! با آن روبه رو شده‌ام و در هر یک از آن‌ها بینایی‌های ممنوعی را تجربه کردم. امروز در عالم ارتباطات از اهمیت و حتی اولویت زمینه (context) در برابر متن (text) بسیارسخن می‌گویند و به این اعتبار چگونگی خواندن هر نوشتار و شنیدن هرگفتاری را متاثر از ساختارها و بافتارهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و حتی اقتصادی غالب می‌دانند؛ در میان و شاید در بالای این جهان‌های زمینه‌ای، می‌توان از جهان درونی مخاطب و دغدغه‌هایش هم در رویارویی با متون سخن به میان آورد و به آن لحاظ به فهم تارخیی کویر پرداخت:

۱- من با کویر در همان سال ۱۳۴۹، یعنی سال چاپ نخست آن آشنا شدم؛ سالی که در شیراز، دانشجویی را در دانشگاهی با ساختار فرهنگی و متفاوت با دانشگاه‌های دیگر و در شهری سامان‌یافته برای استقبال از جشن‌های دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی تجربه می‌کردم. دانشجویی آرمانخواه و مذهبی که بیشتر از طریق کتابخانه کوچک دانشجویی در دانشکده ادبیات و علوم، به آثار جدید و خواندنی دست می‌یافت. در آن فضای سیاسی که به گفته فریدون توللی «شیپور انقلاب، پرجوش و خروش، از نقطه‌های دور، می‌آمدم به گوش»، خوانش من از کویر، آن هم بعد از کتاب اسلام‌شناسی، به داوری دکتر امیر مهدی بدیع، فیلسوف و تاریخ‌پژوه برجسته مقیم فرانسه، درباره آن نزدیک‌تر بود: «معجزه سیاه»؛ «معجزه به خاطر قلم و سیاه به خاطر اثری که بر احساس‌ها می‌گذارد.» امروز پاسخ شریعتی به این قضاوت بدیع را تحلیل واقعی در میزان اثر بخشی آن متن می‌دانم: «کویر نفی آبادی‌هاست… صدمه‌ای است برای سعادت و لذت و آرامش و از دست دادن «خوش‌بینی»، این است که درست به همان دلیل که خواننده‌ای ممکن است درکویر بماند، می‌تواند درکویر برای آنکه راهی شهادت گردد، غسل کند.کویر برای آن گروه از فرزندان آدم – که سرگذشت «آدم» را می‌پذیرند و دنبال می‌کنند و سر نهادن در این کویرکه در آن دغدغه و تشنگی و آتش چشم به راه آدمی‌اند – آرزویی است که آنان را برای نزدیک شدن به این «میوه ممنوع» بی‌قرارکرده است.» اکنون می‌توانم اندکی از آثار این روایت دلنشین از آن «معجزه سیاه» را در همان تجربه دور خود ببینم و بخوانم.

۲- از «کویر» هیچ‌گاه جدا نشدم و پررنگ شدن «اسلامیات» و «اجتماعیات» را در فراز و نشیب‌های زندگی پس از آن ایام آرمانی، عواملی برای دوری از «کویریات» ندیدم. برای من نه‌تنها دوره های زندان و جذابیت گفت‌وگوهای تنهایی، کویر را خواندنی می‌کرد،که دوران زندگی مخفی و سیطره اندیشه وکنش انقلابی هم جای «کویرخوانی» را تنگ نساخت. عملا نوشته‌ها و گفته‌های کویر مدام همان «خلاف‌آمد عادت» حافظ را زنده می‌کرد و نمی‌گذاشت که نوعی سکون و استقرار بسته‌بندی شده سیاسی به جای نهاد ناآرام آرمانخواهان بی‌قراری که پیوسته در پی حقیقت می‌دویدند و می‌رفتند بگذارد. شاید این هم نوعی نزدیک شدن به «بینایی ممنوع» بود، در بهشت مبارزه‌ای که به تصلب ساختاری و فروبستگی گفتمانی گرفتار می‌شد و در مواجهه با تحولات جدید اجتماعی و سیاسی نیاز بیشتر به گشودگی ذهنی و زبانی و انعطاف رفتاری پیدا می‌کرد. در آن سال‌های سخت – سال‌های پس از ۵۴ – که دنیای آرزوهای «شورشیان آرماخنواه» دائما کوچک می‌شد و نیاز به پناهگاه‌های نوی در عامل تفکر و عمل را محسوس‌تر می‌کرد، برخی از تصریح‌ها و تلویح‌های کویری برای من حکم ریختن آب بر آتش را داشت. «نامه‌ای به دوستم» از کویر را در آن سال‌ها بارها می‌خواندم، نه در گریز از انقلاب و وانهادن راه مبارزه برای آزادی و عدالت که در متن دشوارترین گرم گاه‌های حوادث. هنوز هم به خاطر دارم که در پاسخ طعن‌ها و توصیه‌های آن روزها چه بسیار برای دل خویش نوشته‌هایی از آن نامه را واگویه می‌کردم: «چه دشوار شده است دم زدن در اینجا که هر درختی مرا قامت تفنگی است و صدای هر گامی غم! غم! نمی‌توانم سکوت را تحمل کنم. نمی‌توانم چیزی بگویم ولی ساکت خواهم ماند. اما من اکنون احساس کسی را دارم که درد جان سپردن را تحمل می‌کند و می‌داند که از آن پس، آرامش است و نجات و خسته از رنج زندگی که جز احتضاری که یک عمر به طول می‌انجامد هیچ نیست. سر به زانوی معشوق خویش خواهد نهاد و سیراب و سرشار در زیر دست‌های او که دو مسیح خاموشند، نوازش خواهد شد.»



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : ژوئن 20, 2023 225 بازدید       [facebook]