شریعتی و مذهبِ رهاییبخشِ انتظار | فهیمه بهرامی (خرداد ۱۴۰۱)
شریعتی و مذهبِ رهاییبخشِ انتظار
فهیمه بهرامی
منبع: سایت اینترنتی بنیاد فرهنگی شریعتی
تاریخ: خرداد ۱۴۰۱
بحران امروز جامعۀ ما، مسئلۀ فقر و نابرابری است که مانند یک سونامی، کل جامعه ـ حتی اقشار برخوردار ـ را نیز در بر گرفته است. فقر، مسئلهای دیرینه در تاریخ بشر است و از دیرباز، متفکران، فیلسوفان اجتماعی، نویسندگان، نهاد دین و صاحبنظران درباره آن سخن گفتهاند. اما به جرئت میتوان گفت از قرن نوزدهم میلادی بود که این پدیده، تبدیل به یک مسئلۀ گسترده و در سطح کلان شد. با ظهور لیبرالیسم اقتصادی و تفکر بازار آزاد خودتنظیمگر، افزایش فقر در جریان رشد و توسعه طبیعی قلمداد میشد. هواداران این تفکر معتقد بودند با گذشت زمان، وقتی ثروت در بازار به قدر کافی تولید شود، فقرا نیز از آن منتفع خواهند شد، اما آنچه در عمل رخ داد، خلاف این را ثابت کرد. برای فقرا، فقر یک امر طبیعی نیست. فقر، چیزی از جنس زخم است. نه فقط برای افراد فقیر، بلکه برای کل جامعه. جامعۀ فقیر، یک جامعۀ زخمی است و هر لحظه در درد و رنج به سر میبرد و اگر هر چه زودتر برای ترمیم و بهبود آن چارهای اندیشیده نشود، این زخم هر روز بزرگتر و عمیقتر خواهد شد. آن زمان است که فریادها برای عدالت بلند خواهد شد. تنها در صورتی که این فریاد از گلوی نیروهای عدالتخواه از اقشار و اصناف و نیروهای فکری و سیاسی و فرهنگی به گوش رسد میتوان به تغییر امیدوار بود. در غیر این صورت، ناامیدی از تغییر، نتیجهای جز خشم و خشونت و ویرانگری و خودکشی نخواهد داشت. یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین این نیروها، نیروی دین است.
صدای این فریاد از گوشه گوشه تاریخ، در نقاط مختلف دنیا به گوش رسیده است. در آمریکای لاتین، تا زمانی که استعمار اسپانیا و پرتغال حاکم بود، نهاد رسمی کلیسا پیوند تنگاتنگی با قدرت نظامی حاکم برقرار میکرد و به استعمار مشروعیت میبخشید. بعد از رهایی از استعمار و در قرن بیستم، کلیسای آمریکای لاتین در دهه 1930 و به دنبال رشد «پوپولیسم ملیگرا و توسعهخواه» به جریان توسعهگرایی و مدرنیزاسیون پیوست اما شکست برنامههای لیبرالی توسعه در پوشش دادن کل جمعیت و ایجاد رفاه فقط برای بخشی از جمعیت و زیر سوال رفتن تدریجی توسعهگرایی و به دنبال آن طرح نظریه وابستگی از سوی جامعهشناسان و تحلیلگران اجتماعی بار دیگر پروژه و حرکت کلیسا را با شکست مواجه ساخت. توسعه در مسیر خطوط سرمایهداری وابسته، کمک به توسعه ملل غنی و طرد اکثریت جمعیتهای ملی را به دنبال داشت. این فرایند به خلق جنبشهای مرمی قوی که در صدد ایجاد تغییرات ژرف در ساختار اجتماعی ـ اقتصادی کشورشان بودند منجر شد. این جنبشها نیز محرک ظهور دیکتاتوریهای نظامی شدند که به دنبال تأمین یا ترغیب منافع سرمایه بودند، همراه با سطح بالایی از «امنیت ملی» که از طریق سرکوب سیاسی و کنترل پلیسی کل تظاهرات عمومی به دست میآمد. در همین اثنا یعنی در سال 1959 انقلاب سوسیالیستی کوبا رخ داد و ایده قطع وابستگی جوانه زد. خیزشهای مسلحانه با نگاه به آیندهای سوسیالیستی در بسیاری از کشورها برای سرنگونی رژیمهای وابسته شکل گرفت. کلیساها نیز همچون دیگر فعالان اجتماعی به سمت فعالیت اجتماعی و کار برای بهبود شرایط زندگی مردم معطوف شدند. ادامه این روند، به ظهور جنبشی منجر شد که آن را «الهیات رهاییبخش» نامیدهاند.
در حقیقت، الهیات رهاییبخش، برخاسته از دل تودههای فقیر و محروم جامعهای بود که طبقه حاکمش نمیخواست باور کند توسعه صرفاً با خلق ثروت مرادف نیست. وقتی کلیسا پا به پای فعالان اجتماعی و مبارزان سیاسی در اعتراض به حاکمیت و آگاه کردن تودهها دست به تلاش و فعالیت و نظریهپردازی زد، چهرهای رادیکال از دین، در مقابل چهره دیگری که همواره به عنوان «افیون تودهها» شناخته شده بود شکل گرفت و به سرعت جای خود را در جامعه باز کرد. به گفته برادران بُف (دو تن از تأثیرگذارترین کشیشان و نظریهپردازان الهیات رهاییبخش)، این الهیات پنج اصل کلی دارد: 1) ایمان زنده و حقیقی شامل عمل رهایی است. 2) خدای زنده، جانب ستمدیدگان را علیه فرعونهای این جهان میگیرد. 3) ملکوت، پروژه خدا در تاریخ و ابدیت است. 4) عیسی، پسر خدا، ستم را میپذیرد برای اینکه ما را آزاد کند و 5) روحالقدس، «پدر فقرا» در تقلاهای ستمدیدگان حاضر است.
در همان دوران، ایران نیز از پیامدهای توسعه دور نمانده بود. سرمایهداری وابسته خصوصاً در دوران پهلوی دوم و بعد از کودتا علیه مصدق و شکست نهضت ملی ایران به سرعت در این کشور پا گرفت و سیاست بازار آزاد خیلی زود به عرصههای مختلف اجتماعی دست دراز کرد. ساختارهای قدیمی بازار، کشاورزی و صنعت فروپاشیدند و ساختارهای جدید به شکلی بیرحمانه جایگزین شدند. ایران در مسیر رشد و نوسازی بود، اما روی دیگر این سکه، فقر، نابرابری، شکاف طبقاتی، مهاجرتهای گسترده از روستاها به شهرها، حاشیهنشینی، بیکاری و انواع آسیبهای اجتماعی نوظهور بود. جنبش مسلحانه در ایران نیز در همین دوران و در اعتراض به همین ظلم و تبعیض طبقاتی شکل گرفت که البته با سرکوب شدید، زندان و شکنجه و اعدام مواجه شد.
اما نگاه نهاد رسمی دین در ایران نسبت به مسئله فقر و نابرابری چه بود؟ گویی روحانیت بیش از آنکه اصل مسئله و ایجادکنندگان آن را زیر سوال ببرد، نگاهی از جنس «خیرخواهی» و «دستگیری از فقرا» داشته است و مکرراً بر صواب و اجر اخروی کمک به نیازمندان تأکید کرده است. گرچه این نگاه در جای خود ضروری و لازم است، اما کمتر ممکن است باعث از بین رفتن فقر شود. در همان دهه 60 و 70 میلادی، ایران نیز مانند کشورهای آمریکای لاتین، با مسئله فقر و نابرابری، حاشیهنشینی و بیکاری در سطح گسترده، روبرو بود. مسئلهای که دغدغه روشنفکران مذهبی عدالتخواهی چون دکتر علی شریعتی شده و آنان به عنوان صدای جامعه و صدای فقرا، به این وضعیت اعتراض میکردند. اعتراض آنان هم به حاکمیت بود و هم به روحانیت سنتی که از مسائل مهم اجتماعی و مبارزه با ریشههای آن فاصله گرفته بودند.
«مذهب اعتراض» در واقع در همین دوران شکل میگیرد. مذهبی که نمیخواهد بیتفاوت بماند. از رکود و جمود و خمود دوری میکند و به سمت حرکت و قیام علیه تبعیض و ظلم خیز برمیدارد. به واقع، شریعتی مذهب را به نیرویی دارای جنبش و حرکت در جامعه تبدیل میکند. مذهبی، «علیه وضع موجود». در اینجا، قصد بررسی نگاه کلی او به مذهب و پیوندهای اجتماعی آن نداریم، تنها بر یکی از نظریههای او که همانا «انتظار» است تمرکز میکنیم.
شریعتی در تحلیل اجتماعی خود از انتظار مهدی موعود، دو تعبیر «انتظار مثبت» و «انتظار منفی» را به کار میبرد. در معنای منفی« اعتقاد به غیبت، اعتقاد به انتظار و اعتقاد به نجاتبخش غیبی، بزرگترین سلاح برای دفاع از وضع موجود و بزرگترین عامل برای توجیه فسادی است که با یک منحنی تصاعدی روز به روز بالاتر میرود و همچنین بزرگترین عاملی است که به مردم بباوراند که به ظلم تن دهند و با فساد خو بگیرند. و به اینکه زندگی اجتماعی به سراشیبی میرود، مومن شوند که این ناموس خلقت و طبیعت و مشیت خداوند است تا وقتی که نجات در آخرالزمان پیش بیاید و نه حال، و آن هم به دست «او» و نه من و تو!» اما در معنای مثبت، «بزرگترین عاملی است که ستمدیدهها و استثمارشوندهها را نیرو و ایمان میبخشد و به پیروزی سرنوشت خودشان و طبقه خودشان و منفجر شدن نظام استثمار حاکم بر زمانشان امیدوار میکند و این ایمان قطعی، نه تنها آنها را بیمسئولیت … بار نمیآورد، بلکه درست به عکس، نیرو و اراده و قدرت و اطمینان به آنها میدهد…»
به این ترتیب، انتظار واجد امید، حرکت و رهاییبخشی است. نگاهی رو به آینده دارد و دیالکتیک اسارت، غیبت، انتظار و نجات، یک دیالکتیک تاریخی است که نگاه تکاملگرایانه شریعتی آن را تبیین میکند. او انتظار را در زمینه دترمینیسم یا جبر تاریخ و نیز در فرایند پویایی اجتماعی تشریح میکند. پایان تاریخ را پیروزی حق و عدالت میداند و امید به این پیروزی، در حقیقت همان انتظار در معنای مثبت آن است. از نظر او، انتظار، سنتز میان حقیقت (آرمانهایی چون عدالت، رهایی، برابری و…) و واقعیت (ظلم و تبعیض و فساد و…) است و « این تضاد میان واقعیت باطل حاکم و حقیقت نجاتبخش محکوم را جز «انتظار» به پیروزی جبری و قطعی حقیقت نمیتواند حل کند»
همانطور که از تاریخچه و نیز اصول و مبانی فکری الهیات رهاییبخش مشخص است، این الهیات ارتباط مستقیمی با مسئله فقر برقرار میکند و اصولاً رسالت خود را رهایی فقرا و کسانی که مورد تبعیض واقع شدهاند میداند. این امر، یعنی از بین بردن فقر میتواند یکی از نقاط اشتراک الهیات رهاییبخش و موضوع انتظار در تشیع باشد. چرا که به تعبیر شریعتی، انتظار در تشیع (در معنای مثبت آن) نیز واجد همین خصوصیت، یعنی از بین بردن فقر و جهل است. مهدی ظهور خواهد کرد تا عدالت را در جهان برقرار کند و در حکومت او همه با هم برابر خواهند بود. بنابراین، منتظر مهدی نیز باید در راستای همین مبارزه و برای همین برابری تلاش کند. از سوی دیگر، الهیات رهاییبخش ایمان را از عمل و زندگی عینی جدا نمیبیند، همانطور که در انتظار نیز چنین است و انتظار واقعی از نظر شریعتی، انتظاری است که به عمل عینی اجتماعی منجر شود. به علاوه متألهین این الهیات عقیده دارند که ملکوت پروژه خدا در تاریخ و ابدیت است. یعنی حکومت خدا فقط در دنیای پس از مرگ اتفاق نخواهد افتاد، بلکه بخشی از آن در همین دنیا محقق خواهد شد، همچنان که شیعه نیز معتقد است که حکومت امام زمان در همین دنیا به اذن خداوند برقرار خواهد شد. و در نهایت، همانطور که متألهین مسیحی معتقد به این هستند که مسیح و روحالقدس حکم پدر، یاور و پشتیبان فقرا را دارند، شیعیان نیز به دستگیری و امدادهای غیبی امام زمان در دوران غیبت معتقد هستند و بسیاری از اعمال و مناسکی که برای مهدی انجام میشود، مرتبط با توسل برای گرفتن یاری و امداد از وی است که این میتواند در مورد فقرا نیز مصداق داشته باشد.
تقارن زمانی و شباهتهای فراوان میان وضعیت ایران و برخی کشورهای آمریکای لاتین در دهههای 60 و 70 میلادی به لحاظ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، جالب توجه است. در هر دو مورد، در راستای مبارزه با وضع موجود، نیرویی از سمت دین به پا خاسته و تأثیر قابل توجهی بر جامعه گذاشته است. «عدالت»، یکی از مطالبات اصلی و جدی در انقلاب اسلامی بود که بعد از انقلاب و روی کار آمدن حکومت دینی ـ فقهی و تسلط یافتن روحانیت بر بخش مهمی از قدرت، یک بار دیگر به حاشیه رفت. این به حاشیه رفتن در دهه 70 و با ظهور جریانهای نواندیشی که تفسیرشان از دین، منوط به یک دین فردی، حداقلی و خصوصی بود بیش از پیش ادامه پیدا کرد. اما از اوایل دهه 90 به این سو، تکانههای سیاسی و اقتصادی که منجر به گسترش روزافزون فقر و نابرابری در جامعه شدهاند به نظر میرسد، مطالبه عدالت بار دیگر به مرکز مطالبات اجتماعی تبدیل شده است.
جامعه ایران، یک جامعه زخمی است. اما شاید ناامیدی از اصلاح امور، بدتر از خود این زخم به جامعه آسیب رساند. چرا که از ناامیدی خشم، ویرانگری، نابودی و خودکشی حاصل خواهد شد، حال آنکه برای مبارزه با فقر به انگیزه، حرکت و تلاش برای «ساختن» نیاز داریم. آیا زمان آن فرا نرسیده است که نیرویی از جانب دین، با تکیه بر اصول رهاییبخش این مذهب اعتراض، درد جامعه را فریاد بزند؟
منابع:
شریعتی، علی، (1380)، «انتظار، مذهب اعتراض»، مجموعه آثار 19، انتشارات قلم
محدثی، حسن (1388)، الاهیات انتقادی، رویکردی بدیل اما ناشناخته، نشر یادآوران
بهرامی، فهیمه (1399)، مهدیِ فقرا، نشر آرما