ما را هوای اوست که ما را هواست او | رضا براهنی (۱۳۵۶)
ما را هوای اوست که ما را هواست او
رضا براهنی
متولد ۱۳۱۴ از تبریز، نویسنده چپگرا، شاعر و ناقد ادبی ، عضو کانون نویسندگان و همچنین رئیس سابق انجمن قلم کانادا آثار او به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی، سوئدی و فرانسوی ترجمه شدهاست.
مرد بزرگ،
آیینه هاست
و انعکاس سلسله دستان مردم است
سوسوی دعوتی است از آن سوی شب،
شبی
کان را کرانه نیست، خداوندگار نیست
بر کشتی شکسته ی شب، ناخداست او
مشت است در زمانه ی دستان باز،
باز،
دستی است کز سخاوت خود بر ملاست او
او را اگر گرفتی و گفتی گرفتنی است
در چنگ های شوم تو،حتی، رهاست او
بیماریی غریب گرفته ست قوم را
بر هر وبای شوم زمینی دواست او
وقتی در این قیامت یغماییان ما
هر کس «گلیم خویش بدر می برد ز موج*»
سدی است موج حادثه را و فداست او
گر پور زال نیست، چرا من غمین شوم؟
زیرا که او علی ست که شیر خداست او
وقت است این سکوت در آید ز پا، به سر
افراشت باز قامت عالم، صداست او
ار فرق مردهای زمین در ربودهاند
این روسبی زنانِ زمان بس کلاه ها
فرق است مردهای زمان را، کُلاست او
تصویری از بریدن و بردن دارم
زین عالم جدید
وقتی تمام مردم عالم را
مثل براده از تن آهن بریدهاند
او سرافراز باد که آهن رباست او
وقتی که گاو طعنه به بلبل زند،
خموش!
گل آن که، گفت، هیچ نپرسم چراست او
با هم غریبه ایم که ناساز می زنیم
آن نغمه زن کجاست؟ غمش آشناست او
تاریخ راهزن، همه را جامهها ربود
کو آن رفیق پاک، که ما را قباست او؟
« ولله که شهر بی تو مرا حبس می شود**»
ما را هوای اوست که ما را هواست او
« زین همرهان سست عناصر دلم گرفت***»
کو دستهای دوست؟ که دست رضاست او
مردم،
هر یک درون آینهای، خواب می روند
بیدار باد و باز فزون باد یاد او
چون انعکاس سلسله دستان ماست او
او زنده باد باز که آیینه هاست او
رضا براهنی
———————————————–
*-تعبیری از سعدی
**و***- این هر دو مصراع از غزلی از مولوی