از قیل و قال کافیها تا بیشرمی کیهانها (۵۵ ـ ۱۳۵۴)
از قیل و قال کافیها تا بی شرمی کیهانها (۵۵ ـ ۱۳۵۴)
این متن نیمهتمام که علی شریعتی آن را بهصورت یک وصیتنامه نگاشته، پس از چاپ بدون اجازهی دو عنوان از نوشتههایش در روزنامه کیهان (از ۲۶ بهمن ماه ۱۳۵۴) به رشتهی تحریر در آمده و برای اولین در مجموعه آثار ۱ (با مخاطبهای آشنا ـ ۱۳۵۶) منتشر شده است.
«مرگ هر لحظه در کمین است: توطئهها در میانم گرفتهاند. من با مرگ زندگی کردهام، با توطئه خو کردهام. اما اکنون و اینچنین نمیخواهم بمیرم. هنوز خیلی کار دارم. چشمهایی که از زندگی عزیزترند انتظار مرا میکشند.
دربارهی امام چهارم شیعه – فرزند حسین و وارث شهادت- گفته بودم: «مردی که از نعمت خوب مردن نیز در زندگی محروم بود». این درد کوچکی نیست. این هم درد بزرگی است که مردی مشتاق مرگ خوب، مردن در راه آرمان و ایمان، لجنمالش کنند و آرمان و ایمان و دهانش را ببندند تا فریادی برنیارد. چه خفقان طاقتفرسایی است!
اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش میزدم، همانجایی که بیستودو سال پیش آذرمان در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای نیکسون قربانی کردند!
این «سه یار دبستانی» که هنوز مدرسه را ترک نگفتهاند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافتهاند نخواستند همچون دیگران کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند اما این سه تن ماندند تا هر که را میآید بیاموزند، هر که را میرود سفارش کنند. آنها هرگز نمیروند، همیشه خواهند ماند. آنها شهیدند. این سه قطره خون که بر چهرهی دانشگاه ما همچنان تازه و گرم است. کاشکی میتوانستم این سه آذر اهورایی را با تن خاکستر شدهام بپوشانم تا در این سموم که میوزد نَفسُرَند! اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینهام نگاه دارم.
آنچه نگرانم کرده است ناتمام مردن نیست. مردن اگر خوب انجام شود، دیگران کار را تمام خواهند کرد و شاید بهتر، اما ترسم از نفله شدن است. با دست دشمن سربهنیست کردن و به گردن دوست انداختن. دیروز قیل و قال کافیها برای این بود، نشد. اکنون بیشرمی کیهانها شاید برای همین است.
جهل و تعصب مارقین و حسد و خیانت ناکثین همیشه هیزمشکن آتشی بوده است که قاسطین برپا میکردهاند.
این است که تنها تکیهگاهم نقشبازی لطف آن رفیق اعلی است که مرا با همهی ناچیزی، لیاقتِ ایثار همه چیزم به خلق داده است و با همهی بیکسی در این مُنای زندگی، بر آن جمرات ثلاثه که ریشه در عمق تاریخ دارند، توفیق بخشیده است و اینک مکر این اولیاء طاغوت را با مکر باطلالسحر خویش به رسوایی خواهد کشید که:
وَمَکَروُا وَ مکَرَاللهُ، والّلهُ خَیرُالماکِرینَ!
بههرحال احساس میکنم که باید وصیت کنم تا اوصیای من که در درجهی اول فعلاً طلاب و دانشجویاناند و در درجهی دوم، مستضعفان مظلوم، قربانیان جهل و کنز و نیز آگاهان که شعور و شرفشان را به دنیا نفروختهاند و دین دارند و یا آزادگی، پس از من، از خلال تاریکیها و آشفتگیهایی که از توطئهها و تهمتها و نیرنگهای کثیف در پیرامون من پراکندهاند بتوانند دید که من که بودم و چه دارم و چهها میخواستهام؟
1- جهانبینی من جهانبینی توحیدی است. به این معنی که بی افتادن به مثل بازی افلاطونی و خیالپردازی برکلی و ایدهآلیسم هگلی و هپروتاندیشی هندوئیسم و… »