زندگی زیباست | سوسن شریعتی (مشهد ـ فروردین ۱۳۹۸)
زندگی زیباست*
سوسن شریعتی
زمان: فروردین ۱۳۹۸
مکان: مشهد ـ منزل استاد طهماسبی
از ما توقع هست که «شریعتیوار» صحبت کنیم. اما امشب می خواهم شبیه پوران شریعت رضوی شروع کنم: پیش پاافتاده و در دسترس و بی مقدمه. با ذکر خاطره
مادرم یک شوخی همیشه داشت هر وقت ما نا ممکن را میخواستیم و توقعات زیاد و ناشدنی داشتیم مادرم به شوخی و جدی می گفت: «خب! من هم شوهرم را می خواهم!»
اولین باری که این جمله را از او شنیدیم را هم خوب به یاد دارم: بعد از مرگ دکتر در فروشگاهی در لندن. سارا که نوجوانی بود در آن ایام با شدت و حدت و اشک و دعوا و..چیزی را می خواست و پرداختش ناممکن بود و در پاسخ به او که می گفت : می خواهم ماد هم برگشت و گفت : من هم شوهرم را می خواهم.. از آنجا به بعد این جمله تکیه کلام ما شد در هر بار که چیزی را می خواستیم و داشتنش ناممکن بود و علی رغم آن باید راهی پیدا کرد، اینکه چگونه میشود در شرایط ناممکن کاری کرد. ما خیلی چیزها میخواهیم مهم این است که در وضعیت مسدود، وقتی که نمیشود، وقتی که نیست، وقتی چیزی که تو میخواهی نمی شود چه کنیم؟
اگر قرار باشد زندگی پوران شریعت رضوی را خلاصه کنیم به نظرم ماجرا به همین جمله بر می گردد: در وضعیت های پر تهدید، در موقعیتهای تحمیل شده چگونه میتوانی زندگی را از سر بگیری و قادر به شادی باشی.
معمولا زنان با مهربانی، وفاداری، فداکاری ،همسری فداکار، مادری مهربان تعریف می شوند،زنانِ زیر سایه. این اوصاف شامل بسیاری از زنان این مرز و بوم است اما آنچه به رفتار او تخص می دهد امید است. به نظر من، در زندگی پوران شریعت رضوی امید کلید واژهی مهمی است. اینکه در شرایط نومیدی چگونه میشود امید خلق کرد. هر بار و بر سر هر بزنگاه زندگی اش، هر بار که محکوم شده است به وضعیتی(بازگشت از دانشگاه تهران به دانشکده مشهد در جوانی، زندگی سیاسی ای که به او تحمیل شد، و مرگ همسر وبازنشستگی زود رس، انسداد سیاسی دهه شصت، ممنوع الخروج بودن و….) و یا محکوم شد به «همینه که هست» توانست ان محتومیت را بدل به فرصتی تازه کند: برادرانش در آستانه نوجوانی پوران کشته می شوند و این پرسش که چگونه میتوان امیدوار زندگی کرد و شاد ادامه داد؟ همسرش در آستانه میانسالگی او می میرد و باز همان پرسش… خلق موقعیتها و فرصت برای زندگی در شرایطی که مرگ مدام تهدید میکند.
هنر بزرگ پوران شریعت رضوی این بود:عشق به زندگی، دوستدار امید واز همه مهمتر این که: چگونه تهدیدها را تبدیل به فرصت کرد؟ به این دلیل زنی بود که همیشه با خنده شادی و زندگی تعریف می شد و همگی(از خانواده گرفته تا دوستان) همه او را اینگونه به یاد می آورند. کسی که در ستایش زندگی صحبت می کرد و بر روی حادثه و تراژدی خیلی مکث نمیکرد.
برای اثبات این همه ادعا خاطره ای نقل می کنم. در سال ۱۳۵۱ بعد از بسته شدن حسینیه و مخفی شدن دکتر و دستگیری دایی بزرگم و استاد شریعتی، قرار بود ما هم به تهران نقل مکان کنیم. همه اسباب ها را کارتن بندی کرده بودیم ؛ خانهای که مدام تهدید میشد، به آن سنگ پرتاب میشد، گاه زنگ می زدند که موقعیت حجاب اعضای خانواده را کنترل کنند. ..در چنین وضعیتی یک روز ساواک ریخت به خانه ما و همه کارتنها را باز کردند و باز همه چیز به روز اول برگشت…صحرای کربلا.در همین خیابان عدالت. مادرم اولش شلوغ کرد و داد و بیداد راه انداخت در خطاب به ماموران و اینکه دست تنها نمیتواند دوباره کارتن بندی کند و باید خودشان هه چیز را به وضعیت اولیه برگردانند و…اصطلاحا قلدری کرد. این روش اولش در برابر حوادث بود. البته آنها هم گفتند:« همین است که هست». طبیعتا ما با خانهای روبرو شدیم که گویا قوم مغول حمله کرده است. اما پوران همین وضعیت را کمی بعد تبدیل کرد به موقعیت مضحک: شیه همان کاری که شخصیت اصلی فیلم «زندگی زیباست» اثر روبرتو بنینی، کارگردان ایتالیایی. رفتار مادرم در برابر مشکلات شباهت بسیاری به این شخصیت داشت. مثلا در شرایطی که مامو ساواک با یک موتور در روزهای داغ تابستان ۵۱ همه جا سر به دنبال ما داشت مادرم ما ا سوار ماشین می کرد و به چلوکباب و باغ ملی و سینما می برد در مشهد و گاه یک سری هم به همان موتوری زبان بسته می زد و بفرمایی. بر روی مرگ و تهدید و فاجعه مکث نمی کرد. خانم احمدزاده امروز داشتند تعریف می کردند که در همان سال ها گاه فرزند کوچک اقای احمدزاده که داغدار برادرانش بود به ایشان می گفته: «بچهها را با کینه علیه نظام شاهنشاهی باید بار آورد» ولی مادرت به من میگفت «بچهها را با کینه بار نیاور و به زندگی دوت کن و شادی». من فکر می کنم یکی از دلایلی که ما فرزندانی هستیم که کودکی آسیب دیده ای نداشته ایم همین است که مادر ما در این لحظات پر از تنش زندگی خانواده سیاسی، مدام فرصتهایی برای زندگی و شادی ایجاد میکرد و شاید به این دلیل توانسته ایم وارثینی باشیم وفادار و ادامه دهنده.
منظورم این است که درست است که پوران شریعت رضوی زن وفادار و مادر فداکاری بود اما این هم بود که به ما یاد داد چگونه میتوان دوستدار یک میراث شد بی هیچ عقده و کینه ای؛ به ان افتخار کرد و نگذاشت که بدل شود به فشار و تهدید.. دلیل این همه کودکی است که علی رغم خطر بیرونی درامنیت عاطفی گذشت ه یمن نگاهی که دوستدار زندگی بود علی رغم روزگار.
متشکرم.
*متن ویراست شده سخنرانی سوسن شریعتی در مراسم چهلم پوان شریعت رضوی در منزل استاد طهماسبی در مشهد
مراسم چهلمین روز درگذشت پوران شریعترضوی (مشهد ـ ۱۱ فروردین ۱۳۹۸)