گزارشی از روز درگذشت پوران شریعترضوی (از بیمارستان لاله تا منزل ـ ۲۶ بهمن ۱۳۹۷)
خبر مرگ پوران شریعترضوی در ظهر روز ۲۶ بهمن ۱۳۹۷ بازتاب گستردهای در میان جمعیتهای فرهنگی و سیاسی، شبکههای اجتماعی و رسانههای مجازی داشت. پوران شریعترضوی که از شب ۲۲ بهمن در منزل خود دچار عارضهی سکتهی قلبی شده بود و در بیمارستان لاله بستری بود، در ظهر جمعه ۲۶ بهمن دار فانی را وداع گفت. خبرگزاری ایسنا و شبکههای مجازی، شبکههای فارسی زبان خارج از کشور از اولین رسانههایی بودند که این خبر را بازتاب دادند. همان شب عدهی زیادی از دوستداران شریعتی و پوران شریعترضوی و نیز شخصیتهای سیاسی و فرهنگی در خانهی وی گردآمدند تا یاد او را گرامی بدارند. در این شب تعدادی از دوستان این بانو دربارهی حیات پربار پوران شریعترضوی سخن گفتند. گزارش کامل این مجلس سوگ را مجله ایران فردا در شماره اسفند خود منعکس کرده است:
روایتهایی از زندگیِ پوران شریعت رضوی در شب وفات ایشان
منبع: ماهنامه ایران فردا (شماره ۴۷)
تاریخ: اسفند ۱۳۹۷
او که یک زندگی را به دیدار بی واسطه و بی تکلف با مردم گذرانده بود، پس از رفتنش نیز آشیانه اش را میزبان مردم ساخته بود. شامگاهِ 26 بهمن ماه 1397، خانه پوران شریعت رضوی میزبان دوستان و بزرگوارانی بود که دل در گرو منش، بینش و روشِ خانواده شریعتی داشته و دارند. میهمانانی که اینبار، در فراقِ صاحب خانه گرد آمده بودند تا دردِ هجران و فقدان را اندکی تسلی دهند. یادداشتی که در ادامه می خوانید، شرحی مختصر از گفتگوهایی است که مخاطبینِ راهِ شریعتی، هر یک به نحوی با زیستهاند. تجربه هایی که هر کدام به فراخور مواجههای که علی الخصوص با پورانِ شریعت رضوی داشته اند، می تواند حائز اهمیت و البته شنیدنی و خواندنی باشد.
در میانِ همه عزیزانی که آمده بودند، چهره هایی آشنا نیز به چشم می خورد. آشنایانی که لب به سخن گشودند تا خاطره ای را تذکار دهند، یا بر ویژگی هایی منحصر بفرد صحه گذراند و یا تاریخی رنج آلود را شهادت دهند. تاریخی که پشتِ سر و البته همچنان پیشِ رویِ همه کسانی است که در مسیری که شریعتی پیموده بود، گام برمی دارند.
سخنرانِ اول مراسم، که البته موجز و مختصر سخن گفت، دکتر محمد ملکی بود. ایشان با اشاره به ناراحتی عمیقِ خود در فقدان پوران شریعت رضوی گفت: «جای پوران خانم با همان لبخندهای همیشگی اش اکنون، در اینجا و در بین ما خالی است و من از ایشان گلایه مندم که زودتر از من رخت سفر تن کرد چرا که نوبت من بود که صحنه را ترک کنم.» وی همچنین اذعان داشت که خاطرات ارزشمندِ زیادی از پوران شریعت رضوی در ذهن دارد که البته وضعیت روحی نامساعدشان مانع از آن شد که بتوانند خاطره ای را برای حضار بازگو کنند.
سخنران بعدی امیر رضایی بود. ایشان خاطراتشان را عمدتاً مربوط به دوره ای دانستند که به همت پوران شریعت رضوی، در کار تدوین آثار شریعتی بودند. ایشان از خلال صحبت هایشان به جلسه ای در رابطه با متوقف شدن تدوین آثار دکتر شریعتی توسط مرحوم حبیبی پس از انتشار 8 شماره از مجموعه آثار اشاره داشتند و گفتند: «جلسه ای را در کانون ابلاغ اندیشه های شریعتی برگزار کردیم. در آن جلسه پوران خانم از جمعِ حاضر پرسید که چه کسانی برای تدوین مجموعه آثار اعلام آمادگی کند؟ از میان حضار، من و مرحوم مجید شریف و دو جوان دیگر اعلام آمادگی کردیم. ایشان نیز تمام مقدمات و تمهیدات را برقرار ساخت تا ما بتوانیم این کار را هر چه زودتر به سرانجام برسانیم. ایشان دو ویژگی بسیار مهم داشت. یکی تدبیر و دوراندیشی ایشان بود. زنِ بسیار دوراندیشی بود و پیش بینی می کرد که این آثار ممکن است دچار وقفه و ممیزی شود و در نتیجه، از تدوین و انتشار دور بماند. به همین خاطر به تدوین آثار همت گماشت. ویژگی دوم ایشان نیز پیگیری و سماجتشان بود. ما نیز کارمان را شروع کردیم و ایشان نیز مرتب به ما سر می زد و کمبودهایی که داشتیم را در اسرع برطرف می ساخت. حتی وقتی که دفتر کارمان را عوض کردیم و من آثار دکتر را مدتی در منزل خودم نگهداری می کردم، ایشان مرتباً به دفتر می آمدند و حتی به خوراک ما و نظافت دفتر توجه ویژه ای مبذول می داشتند. در آن فضایی که وضعیت سیاسی و اجتماعی جامعه نیز بسیار ملتهب بود، ایشان مرتباً نگران این موضوع بود که مبادا کار توسط ما و سایر دوستان دفتر متوقف شود و ادامه پیدا نکند. خلاصه اینکه این آثار را که به حدود 15 هزار صفحه می رسید، در طی چهار سال و نیم به سرانجام رساندیم. در سال 1363 نیز که وقتی خدمت مرحوم کاظم سامی رسیدیم، ایشان گفت که من فکر می کردم این کار را مؤسسه ای با 50 نفر کادر انجام داده و این کار سترگی که شما انجام دادید، انقلابی فرهنگی است. واقعیت این است که اگر پوران خانم در آن زمان نبودند، هیچ امیدی به انتشار و تدوین آثار دکتر نمی رفت.»
سخنران بعدی مراسم، ربابه مزینانی بود. ایشان با اشاره به نقش مادریِ پوران شریعت رضوی اذعان داشت: «من خود را فرزند خانم دکتر می دانم و ایشان واقعاً برای من نقش مادری داشتند. در روزهای سختی که بچه ها خارج از کشور بودند، من چون دانشجو بودم، روزها به دیدن پوران خانم و مونا می رفتم و به قولی تنهاییهایمان را با هم قسمت می کردیم. پوران خانم زنی بود که مقتدارنه پس از فوت دکتر، چهل و یک سال فرزندانش را تربیت کرد و نگذاشت که هیچ گاه استواری و پابرجایی اش در برابر مشکلات عدیدهی زندگی اش آسیب ببیند. حقیقتاً به عنوان زنی که هم اقتدار، هم مهربانی، هم صمیمیت و هم سیاستمداری و حتی شوخ طبعی را با خود یکجا جمع داشت، برای ما به عنوان انسانی که همه این خصائل را همراه داشت، شناخته می شد. 26 بهمن ماه، تاریخ وفات مادر من است و امروز نیز گویی دوباره مادرم را از دست داده ام.»
هاشم آقاجری سخنران بعدی این مراسم بود. آقاجری با تسلیت فقدان پوران شریعت رضوی، گفت: «پوران خانم تنها مادر احسان و سوسن و سارا و مونا نبود، بلکه به نحوی مادر همه کسانی است که فرزند فکری دکتر شریعتی بودند و هستند. ایشان شاید نمونه ای از تمام زن های ایرانی باشند که گاهی زیر سایه همسرشان قرار می گیرند و قدر و جایگاه واقعی شان در منظر عموم دیده نمی شود. دکتر شریعتی وقتی گفت که کاری را که حسین انجام داد، با زینب بود که به نتیجه رسید، و اگر حسین خون داد، زینب پیام این خون را منتشر کرد، شاید اگر پوران خانم نبود، نسل پس از 57 نیز نمی توانست با شریعتی ارتباطی برقرار کند. به نحوی می توان گفت کاری که پوران شریعت رضوی کرد، کاری زینب گونه بود. اینکه پیام شریعتی را به بهترین نحوی با تلاش شبانه روزی و فداکاری بی وقفه ای داشت به نسل های بعدی انقلاب رساند. در نتیجه حتماً باید سهم مهمی را در به نتیجه رسیدن پروژه فکریِ شریعتی، به پوران خانم داد. پوران خانم کسی است که در همه رنج های شریعتی سهیم بوده و گاه حتی بیش از او رنجیده و صبوری کرده است. زیستن در کنار انسانی که اساساً خود را وقف آرمان و عقایدش کرده بود، زیستنی نه چندان ساده بود که شاید کسی مانند پوران شریعت رضوی می توانست تا از پس آن برآید. این را من به خصوص من با دقت در احوال زنانِ زندانیان سیاسی حس می کنم. اینکه خب یک زندانی سیاسی خود به زندان می افتد و از یک بابت آسوده می شود و احساس می کند که تکلیف دیگری ندارد و آنجا باید تحملِ حبس کند ولی همسرش به خصوص که اگر فرزندانی نیز داشته باشد، چه رنجی را باید به جان بخرد تا بتواند از پس مسئولیت های سترگی که بر دوش دارد، برآید. می شود گفت که پوران خانم از سال 36 تا 97، یعنی بیش از شصت سال، در تمامی مراحل زندگی تلاش کرده است. لذا من فکر می کنم که در کنار همه مردان مبارز، حتما باید زنانی مبارز نیز دیده شوند. و ببینیم که تمام جوانی و عمرشان را در طبقِ اخلاص می گذارند. حتی شاید پوران خانم اگر با فردی جز شریعتی ازدواج کرده بود، آن جنبه منیت و فردیت وی، خود را بسیار بارزتر و مستقلتر برملا می کرد. اما آن شخصیت با فداکاری ایشان هم در حیات و هم پس از حیات شریعتی، خود را وقف آرمان و راهی ساخت که بدان باور داشت. در این مسیر، پوران خانم درست به مانند آنچه در حدیث ثقلین روایت شده، دو میراث نفیس و گرانبها را برای ما به یادگار گذاشته است: یکی مجموعه آثار دکتر و دیگری، فرزندانی که همه از سرمایه های فکری و فرهنگیِ جامعه امروزِ ما هستند.»
سخنرانِ دیگرِ این نشست علی قاسمیِ بود. وی با اشاره به اینکه اگر شریعتی را عنصری آرمان خواه و تعالی جو بدانیم، باید پوران خانم را نمادِ واقعیت گرایی به معنای تجربی اش دانست. ایشان ادامه داد: «هرچه شریعتی به نهضت و انقلاب دلبسته بود، پوران خانم به نهاد و نهادمند کردنِ موقعیت ها و وضعیت ها می اندیشید. هرچه شریعتی فریاد بود، پوران آرام می کرد. هرچه شریعتی به وجوهِ کلانی همچون فلسفه تاریخ و کلان نگری ها نظر داشت، پوران خانم می گفت که کوچک زیباست. اگر از نکات دوستان بخواهیم نوعی جمعبندی به دست دهیم، می توان به یک وجه باثبات و پایدار در پوران خانم اشاره کرد که من از آن به منشِ پورانی تعبیر میکنم. منشی که با ویژگیِ مصمم بودن، پایداری در اندیشه ها، محقق کردنِ خواست ها و برنامه ها و نهادمند کردنِ موقعیت ها و وضعیت ها بیشتر گرایش داشت. در عرصه روش، هرچه شریعتی می خواست رادیکال تر باشد و تاریخ را جابجا کند، پوران خانم می کوشید تا وضعیت ها را سر جای خود بنشاند. پوران خانم به منزل ها می اندیشد در صورتی که شریعتی به رفتن ها و رادیکالیسمِ شورمندانه نظر داشت. در نتیجه از یک سو با یک رادیکالیسمِ طوفنده و پویا در شریعتی روبرو هستیم و از دیگر سو، با پورانی مواجهیم که می خواهد وضع را آرام کند و گاه در برابر شوری که در فرآیند ها در جریان است، ترمز بکشد. بنده خود در دو زمینه تدوین جلد دوم طرحی از یک زندگی و همچنین مجموعه آثار 36 دکتر شریعتی با ایشان همکاری داشتهام. یادم می آید وقتی که می خواستند طرحی از یک زندگی را تدوین کنند، با بنده تماس گرفتند و گفتند که مشتی از اسناد و فکت ها و تصاویری را از جاهای مختلف آماده کرده اند و می خواهند آن را به کتاب بدل سازند. پس از فرصت ها بحث و تعامل با ایشان، بالاخره کتاب تدوین شد و به بازارِ کتاب آمد. این کتاب نیز زائیده همان رویکردی بود که می خواست چیزی را به سرانجام برساند و محقق کند. برخلاف دیگرانی که گاه کاری را می آغازند و نیمه رها می کنند، اما پوران خانم مصمم بود و مکرر در مکرر تماس می گرفت و کار را پی می گرفت. همین الزام ها نیز باعث می شد که بنده خود را متعهد به کار بدانم و آن را به سرانجام برسانم. این موقعیت های سیال را به سرمنزل رساندن حاصل منشی تجمیع کننده است. هر چه شریعتی جمع کننده به مفهومِ استراتژیکش نبود اما پوران خانم همواره سعی می کرد که از عناصر و مؤلفه های کوچک چیزهای به سامان بسازد. میشود گفت وجهی استراتژیک برای نهادمند و سازماندهی کردنِ چیزهای پراکنده در نگاه ایشان وجود داشت.»
سخنران بعدی این مراسم، کریم چوبساز بود. ایشان علی رغمِ وضعیت روحیِ نامساعدی که داشت، به ذکر خاطراتی از مواجهه خود با خانواده دکتر شریعتی پرداخت. ایشان آشنایی خود با پوران شریعت رضوی را به حوالی سال های شصت و در حالی که فرزندانِ دکتر در خارج از کشور حضور داشتند، گره زد. وی ادامه داد: «ما تقریباً ارتباط بسیار زیادی با ایشان داشتیم و ایشان به مثابه مادر بنده بودند و به گردن من حق مادری داشتند. ایشان سرشار از تپش و گرمی و حیات بود. در شرایطی که ما بیشتر روحیه اخوان ثالثی پیدا کرده بودیم، پوران خانم همچون شخصیتی حماسی بود که در آن شرایط به ما روحیه می داد و واقعاً گاه گرمی زندگی را در ارتباطی که با ایشان داشتیم احساس می کردیم. من در آن سال ها دانشجوی پزشکی بودم و ایشان در آن شرایط حامی و پشتیبان من بودند. حتی تلاش های بی وقفه پوران خانم را در ارتباط با مادرشان می دیدم که در نقش فرزند، چقدر در ارتباط با مادرشان احساس مسئولیت می کردند و بدین موضوع وقت اختصاص می دادند. در عین حال وسواس و حساسیت ایشان را در ارتباط با حضور بچه ها در خارج از کشور و خطراتی که ممکن بود آن ها را تهدید کند، می دیدم. همچنین در پوران خانم کوچکترین سهل انگاری در ارتباط با میراثی که دکتر بر جای گذاشته بود نمی دیدم و با همان مواضع تا به آخر زیستند. ایشان را مادر ایدئولوژیک و زایش مجدد فکری خود می دانم و تغییر و تحولات شخصیتی خود را مدیون ایشان می دانم. احساسم این است پوران خانمی را از دست داده ایم که انسانی به تمامِ معنا سرشار از شور و حیات و نرمی و امید بود.»
سخنرانِ بعدی این مراسم، روئیین عطوفت بود. ایشان پس از دعوت به سکوت یک دقیقه ای حضار در فقدانِ پوران شریعت رضوی، سخنان خود را آغاز کرد. عطوفت گفت: «شریعتی اکنون به پوران خانم خیر مقدم و خوش آمد گفته است. بنده در سال 71 با پوران خانم آشنا شدم. به نظر من بدون پوران خانم، چشمه جوشان شریعتی به این اندازه توان جوشش نداشت. پوران خانم در ساختن و شکل گیریِ شخصیت بنده، شخصیت مؤثری بوده است. بنده در آشنایی با پوران خانم، احساس کردم که قهرمانی را یافته ام که بزرگی شریعتی بر وی سایه انداخته و ما آنچنان که باید وی را در زیر این سایه درنیافته ایم. پوران خانم در مورد شریعتی نکاتی را به من می گفت که من احساس می کردم پوران خانم هم از شریعتی رنجیده و هم شدیداً او را دوست دارد. یک زنِ جوانِ 42 ساله که همسر 44 ساله اش را از دست داده بود. از طرفی در زندگی رنجیده بود و از طرف دیگر، به وی شدیداً علاقهمند بود. بنده دعایی که به درگاه خدا برای پوران خانم کردم این بود که ای خداوند، این زن عزیز زیسته و عزیز ایستاده، پس عزیزش بدار آنگونه که خود دوست می داری. این افراد آموخته اند که چگونه زندگی کنند، پس آنگونه نزد خود ببر که دوست می داری. از این جنبه روح پوران خانم امروز اینجاست و می توان روح او را در همه جا دید. من معتقدم ایشان از این مرحله از تنگنایی که مداری از هستی است، متولد شده و به مدار فراخ تری رفته است. اگر فضای جامعه ما اجازه می داد، به خدایی که او را عبادت می کنم سوگند می خورم که باید امروز را جشن می گرفتیم. انشاالله روزی مرگ در جامعه ما درست معنا خواهد شد و در لحظه مرگ ما پایکوبی خواهیم کرد. لذا معتقدم که پوران خانم از این تنگنا و از این دنیای کوچک، به مدار بزرگ تر و فراخ تری هجرت کرده است. بنده در دلم عزا نیست و در روز تشییع جنازه نیز وی را با قوت قلب بدرقه خواهم کرد.»
حبیب الله پیمان، سخنرانِ دیگر این مراسم بود که چند دقیقه ای را در حضور میهمانان سخن گفت. ایشان با تسلیت به خانواده و همه دوستداران شریعتی، اذعان داشت: «پوران خانم برای خودِ بنده در طول این همه سال بسیار جاذب، اثرگذار و ماندگار بوده و هروقت ایشان را می دیدم، به رغمِ درونِ پر تلاطمی که ممکن بود پر از رنج و درد و خاطره نیز باشد، اما آرامش و رویِ گشاده ای یم دیدم که در همان ابتدا به همه کس نوعی تسکین می داد. این روحیه پوران خانم فوراً موجب آرامش مخاطبش می شد و این بیش از ویژگی یک فرد عادی معنا دارد. از این جهت که ایشان اساساً از معدود افرادی بودند که از نسل های گذشته مانده بودند. دوستانِ جوانی که در بیمارستان جمع بودند، از این افسوس می خوردند که این نسل هم رفت و نسل یا جامعه فعلی از ارزش های گذشتگان تهی شده است و در شرایط فعلی، گرایش های فردی، خودخواهی و زندگی شخصی رشد بسیار داشته است. در نتیجه به ندرت در مورد آرمان ها و ارزش های بنیادی زندگی تفکر می کنند. اما خود من از اینکه شاید به لحاظ دورانی وارد دوران دیگری شده ایم چندان متاسف نیستم. چرا که عصر قهرمان ها مربوط به زمانه ای است که در آن تنها معدودی از آدمیان برای برپا داشتم ارزش های متعالی تلاش می کردند حال آنکه این مسئولیت متوجه همه مردم است و نمی بایست که بار مسئولیت توده های عظیم به دوش مردم بیفتد چرا که اگر بدین واسطه این توده ها به جایی نیز برسند، به جایی از فضا و مکان می رسند نه اینکه دچار تحولی درونی و وجودی شده باشند. هرچند که شما انقلاب کنید و ساختارها را نیز عوض کنید. این توده ها در دوران قهرمان ها ذهنی با واسطه با حقیقت دارند و نتوانسته اند تا بی واسطه با حقیقت مرتبط شوند. می خواهم بگویم که این تحول، تحول مثبتی است که خود نسل جوان و نسل های جدید باید بی واسطه با حقیقت آشنا شوند هرچند که شرایط اکنونِ ما شرایط بسیار تلخ و سختی باشد. اما این دوره تاریخی نیز می گذرد و در دوره آینده بخش بزرگتری از مردم را مسئولیت پذیر خواهیم دید. این وحدتی است در کثرت نه اینکه امامی نخبه باشد که در نوک پیکان تکامل باشد و دیگران نیز صرفاً دنباله رو باشند. نسل پوران خانم ارزش ها و آرمان هایی داشته اند که به دلایلی پس از انقلاب آسیب دیده و در نسل جوان زدگی ایجاد کرده است. اما این آرمان ها همچنان در وجدان همه مردم هست و حس من این است که به محض اینکه فضا اندکی امن شود و اعتماد عمومی مجددا جاری شود، همان عشق و همان همبستگی دوباره تحقق و تجلی خواهد یافت و شکوفا خواهد شد. اینکه افرادی مانند پوران خانم و دکتر شریعتی این آرمان ها را حتی در رفتارشان متجلی کردند، امروز با با فقدان آن مواجهیم. اما این الگوهای ذهنی همچنان در ناخودآگاه مردم زنده است فارغ از همه آسیب هایی که این ارزش ها دیده اند. در پوران خانم شما چند ویژگی را حتما دیده اید. اول عشق. اکنون در سطح کلان قرارداد را جایگزین عشق کرده اند اما واقعیت این است که قرارداد مبتنی بر حراست از قانون و منافع است حال آنکه عشق بستر صلح و جامعه انسانی تر است. دومین ویژگی پوران خانم، وفاداری بود. ارزش وفاداری برای این نسل خیلی قابل توجه است. یک عمر با سختی ها می سازد و ایستادگی می کند و با این ارزش ها عقد اخوت وجودی بسته است. اگر وفادار به همسر است، صرف عادت نیست بلکه دچار ارزش هایی است که آن را برتر از رنج ها و سختی ها می داند. عشق و وفاداری هر دو جزء بنیادهای تفکر توحیدی ما نیز هست. و سومین ویژگیِ ایشان، ایمان، آنهم ایمان به یک سری ارزش های بنیادی همچون آزادی، برابری، صلح و بخشندگی و … . ایستادگی و مقاومت پوران خانم نیز بسیار قابل توجه بود. اساساً این ممکن نیست که در خلقت، بدون مقاومت هیچ فرآیندی شکل بگیرد و موجودی پایدار بماند. در برابر مانع یا هر تجاوزی همان لحظه همواره مقاومتی شکل می گیرد. در بعد خودآگاهانه این ارزشی است که باید متوجه آن باشیم.»
سخنرانِ دیگر این مراسم، هادی خانیکی بود که به ذکر خاطره ای از سال های دهه هفتاد بسنده کرد. ایشان گفت: «این خاطره مربوط به یکی از برنامه های معروفی است که نشریه چلچراغ برگزار می کرده و خانواده دکتر شریعتی نیز در آن حضور بهم می رساندند. این برنامه ای بود که در تالار اریکه ایرانیان برگزار می شد و مرحوم قیصر امین پور بر اساس انتخاب خوانندگان، جزء برگزیدگان آن نشریه شده بود. در آن مراسم که پوران خانم نیز حضور داشتند، وقتی که قیصر رفت که لوح خود را دریافت کند، صحبت خیلی شورمندانه ای کرد با این مضمون که همواره دوست داشتم دکتر شریعتی را ببینم ولی هیچ وقت این امکان برایم فراهم نشد و اکنون می بینم که خانواده دکتر در سالن حضور دارند. به همین اعتبار از این عزیزان خواهش می کنم که تشریف بیاورند تا این لوح را من به آنان تقدیم کنم. خانم شریعت رضوی روی سن حضور یافته و صحبتی کردند که بیشتر شاید نقد یا گلایه مندی بود که در این ایام داشتند. سخن ایشان به نحوی بود که هر لحظه ای که سخن می گفتند با تشویق حضار همراه می شد. قیصر نیز این لوح را به خانم شریعت رضوی هدیه کرد. چند ماه بیشتر نگذشته بود که قیصر از دنیا رفت. خانم شریعت رضوی با بنده تماس گرفتند و گفتند این لوحی که قیصر امین پور به من داده متعلق به همسر و دختر اوست و من می خواهم این لوح را به آنها برگردانم. من گفتم ایشان این لوح را به شما هدیه داده اما ایشان قبول نکردند و من از ایشان خواستم تا جلسه ای به همین مناسبت برگزار شود. به ایشان گفتم که دانشجویان حقوق دانشگاه تهران مراسمی برای قیصر امین پور ترتیب داده اند و شما نیز می توانید در همان مراسم شرکت کنید و هدیه را به خانواده قیصر باز گردانید. ایشان نیز در همان برنامه شرکت کردند و با سخنی در وصف قیصر، در حالی که بر سالن فضایی از شادمانی و گریه حاکم بود، این لوح به خانواده امین پور بازگشت.»
سخنران دیگر این مراسم، اعظم طالقانی بود که خود را به منزل ایشان رسانده بود. ایشان گفت برای من سخن گفتن در این شرایط بسیار دشوار است. نمی دانم چه بگویم و باید به همه شما تسلیت بگویم. اما تبریک نیز میگویم برای زنی که همه تلاش و کوشش را در زندگی به کار بست. پوران خانم می توانست همپای دکتر حرکت کند اما مسئولیت مادری موجب شد تا نسلی را تربیت کند که چشم و چراغ امروز و راهگشا هستند. از دست دادن پوران خانم بسیار بسیار تأسف برانگیز بود. همه تلاش شان را برای مردم به کار بست اند و امیدوارم که بتوانیم در مسیر رهایی جامعه، نمونه ای از پوران خانم یا دکتر شریعتی باشیم. وقتی دکتر شریعتی را از دست دادیم، پوران خانم بود که با همه توانش از دکتر دفاع کرد و با همه سختی ها کتاب ها را چاپ می کرد. می توانم بلاتشبیه بگویم که زینبی بود در کنارِ علی. روحشان قرین رحمت.
سخنرانِ آخر این مراسم، مونا شریعتی بود. مونایی که همه پیروان راه شریعتی، شاید کمتر او را دیده یا شنیده و یا خوانده باشند. مونایی که به قول خودش آرام و ساکت تر از آن بوده که ذهن و ضمیر پیروان اندیشه شریعتی متوجه او گردد. مونا، که با مادر نسبت عاطفی بی اندازه ای داشت، سخناناش را بغض آلود اینچنین آغاز کرد: «مادرم همیشه دوست داشت که من حرف بزنم. احتمالاً از من کمتر حرفی شنیده اید. شاید به این خاطر که امروز حرف بزنم آنهم در شرایطی که مادرم در این خانه حضور ندارد. اینقدر به جای من حرف زد و اینقدر از من محافظت کرد که شاید دیگر نیاز نبود که یاد بگیرم حرف بزنم و شاید حرف زدن را نیز فراموش کرده ام. اما اکنون او رفته و من می خواهم حرف های او را با انگشترش در دستم برای شما بازگو کنم. همه شما می دانید که من با مادرم در خانه های خیلی زیادی تنها زندگی کردیم. فقط ما دو نفر بودیم. می دانم چه کلماتی را زیاد به کار می برد. اینقدر این اواخر گفت ایران، که من خسته شدم و فکر کردم که اسم او دیگر پوران نیست، بلکه ایران است. از درد و رنج مردم این اواخر رنج بسیار میبرد و از اینکه مردم توان مالی تهیه دارو ندارند بسیار غصه خورد. مادرم روزی که سکته کرد، آمپول های سکته اش را نداشت و به من گفتند که باید از شهرهای دیگر خارج از تهران آمپول بسیار ساده ای را تهیه کنی آنهم برای بیماری که جانش لب مرز است. مادرم از درد مردم ایران بهره برد و مرتب به من می گفت که چرا برای ایران کاری نمی کنی؟ آنقدر رنج کشید و غصه خورد که 22 بهمن را برای مرگش انتخاب کرد. ساعت 9 شب 22 بهمن ماه. در حالی که تمام سایت ها و اخبار می خواستند از نقش شریعتی در انقلاب و … بگویند، همسر شریعتی روز 22 بهمن را به شکل نمادین انتخاب کرد. مادرم خواست با این مرگ نمادین به همه مردم ایران بگوید که برای ایران دعا کنید. اگر می خواهید امشب برای مادرم دعا کنید، برای ایران دعا کنید. دلش می خواست که همه از برای ایران لب بگشایند و سخنی بگویند و کاری بکنند.»