خطبۀ 32 نهجالبلاغه
خطبۀ 32 نهجالبلاغه
ترجمه و تفسیر: علی شریعتی
منبع: مجموعه آثار علی (26)
ای مردم! ما در زمانهای پرعناد و بدکینه گرفتار شدهایم.
انسان نیکدل و پاکدامن را در این روزگار بد میشمرند و ستمکاره در این عصر بر تندباد غرور و نخوتش میافزاید.
آنچه میدانیم سودمان نمیبخشد و آنچه را نمیدانیم نمیپرسیم و از بدبختی کوبندهای که فرا میرسد بیم نداریم تا آنگاه که بر سرمان فرود آید.
مردم بر چهار گروهند:
یکی آن که از پلیدکاری در زمین بازنمیایستد مگر هنگامی که جانش ناتوان گردد و تیغش کند و دستش تهی.
دیگری آن که شمشیر را برکشیده و آتش شرارتش را برافروخته و سواره و پیادهاش را بسیج کرده، خود را فروخته و ایمانش را باخته است تا ثروت خلق را به غارت برد یا بر سر سپاهی فرمان راند و یا بر سر منبری بالا رود.
چه بد سودایی است که دنیای پست را بهای خویشتن خویش بینی و آن را در ازای آنچه نزد خدا داری بگیری.
دیگری با کار دین در طلب دنیاست و نه با کار دنیا در طلب دین. آرامش و وقار به خود میدهد و قدمهایش را آهسته و نزدیک بهم برمیدارد و دامن ردایش را به پرهیزگاری فرا میچیند و خود را به درستکاری میآراید و پوشش خدا را پناه پلیدکاری و معصیت خدا میگیرد [در زیر خرقۀ توحید بت پنهان دارد و صراحی میکشد پنهان و مردم دفترانگارند].
و چهارمین کسی که از عجز خویش از دست یافتن به قدرت درمانده است و از بیچارگی خویش به بیچارگی خو کرده و به ضعف و فقر و ذلت زندگی خویش تن داده است. آنگاه به نام قناعت خود را آرایش میدهد و به جامۀ پارسایی خود را زینت میبخشد و در حالی که نه در خانه، نه در بیرون، نه در دل و نه در زندگی مرد این کار نیست.
در این روزگار تنها تکمردانی باقی ماندهاند که یاد روز بازگشت چشمهایشان را فرو بسته و هول محشر اشکهایشان را جاری کرده است. اینان از معرکۀ اجتماع رانده شدهاند، بیمناک و بیکس، لبدوخته و خاموش، دعوتکنندۀ پاکدل، سوگوار و دردمند. در عصر ارعاب و کشتار تقیه گمنامشان کرده و از یادهاشان برده و خواری و بیچارگی فراشان گرفته است.
در دریای تلخی و شوربختی غوطه میخورند، دهانشان بسته و دلشان مجروح. پند دادند و از پا افتادند و در راه آگاهی و هدایت خلق کوشیدند و خسته و دلشکسته گشتند، شکست خوردند و در توان کم شدند، کشته شدند و باز در شمار کم شدند.
پس ای شما! اینچنین دنیایی باید در چشمتان از تفالۀ درختی که دباغان از آن رنگ گرفتهاند و از ریزههایی که از مقراض پشمچینان به خاک ریخته است حقیرتر آید.
پیش از آن که نسلهای آینده از سرنوشت شما عبرت گیرند، شما از روزگار پریشان پیشینیانتان عبرت گیرید. این زندگی پست و زبونی را که بدان چسبیدهاید رها کنید و آزاد شوید که سخت بیبها و بدنهاد است.
که او دنیاپرستانی را که پیش از شما به او دل بسته بودند و به او عشق میورزیدند رها کرد!