مفسّر نوگرای قرآن | محمد اسفندیاری (مجله بیّنات ـ زمستان ۱۳۷۵)
مفسّر نوگرای قرآن
محمد اسفندیاری
منبع: مجلهی بیّنات (شماره ۱۲)
تاریخ: زمستان ۱۳۷۵
استاد محمدتقی شریعتی از مصلحان و نوگرایان اسلامی و از پیشقراولان تفکّر جدید اسلامی در ایران معاصر است. وی در برنامههای اصلاحی خویش تکیه به قرآن داشت و از مفسّران و قرآنشناسان بزرگ این عصر به شمار میرفت. تفسیر وی از واپسین جزءِ قرآن ـ که ذیل عنوان تفسیر نوین به دریای سیاه مرکّب فرو رفته ـ دلهای بسیاری از جویندگان دانش قرآن را سفید کرده است.
گرامی گردانندگان مجلّهی بیّنات ـ که از آخرین نسل شاگردانِ استاد شریعتی و از شیفتگان اویند ـ نظر به معرفی این مرد قرآنی در این مجله قرآنی داشتند. مقالهی حاضر عهدهدار بیان کمی از بسی از ابعاد زندگی و اندیشههای این عالم ربّانی است. باشد که خوانندگان قرآنپژوه این جریده را به کار آید و جوانان را شوق قرآنجویی افزاید. والیاللّه المصیر.
دورهی تکوین شخصیّت و تحصیلات
محمّدتقی شریعتی، در سال ۱۲۸۶ شمسی، در روستای مزینان از توابع سبزوار، در خانوادهای که از طرف پدر و مادر روحانی بود، زاده شد. پدرش آقا شیخ محمود، که از تحصیلات عالی برخوردار بود، به فتق و رتق امور شرعی اهالی مزینان اشتغال داشت. جدّ او، مرحوم آخوند ملّا قربانعلی، که به «حکیم آخوند» اشتهار داشت، از شاگردان برجستهی حاج ملّا هادی سبزواری (صاحب منظومه) بود و میان او و حاجی، که سالها افتخار درک محضر او را داشت، مکاتباتی فلسفی به جای مانده است. در چنین خانوادهای که اهل قبله و قلم بودند، به مکتبخانه رفت و پس از سپری کردن آن دورهی مقدّمات را نزد پدر و عمویش در مزینان فراگرفت و سپس برای ادامهی تحصیل روانهی حوزهی علمیّه مشهد شد و در یکی از حجرات مدرسهی فاضل خان اقامت گزید.
مرحوم شریعتی با کوشش و پشتکار کممانندی در این مدرسه به درس و بحث مشغول شد، و به مصداق «لا یُدرکُ العلمُ بِراحَةِ الْجسمِ»، راحتی را به خویشتن حرام کرد. شبها بدون اینکه رختخواب خویش را بگسترد، اندکی به روی کتاب میخسبید و سپس سراسیمه از بیم از دست رفتن وقت برمیخاست و مطالعه را پی میگرفت. روزی رختخواب خویش را ـ که همیشه به آن تکیه میزد و درس میخواند ـ میگسترَد و ملاحظه میکند که چون مدّتها آن را نگشوده بود بید زده و پوسیده شده است.
نخستین استادی را که در این مدرسه به محضرش شتافت، عبدالجواد ادیب نیشابوری (ادیب اوّل) بود. سپس هنگامی که ادیب اوّل درگذشت (۱۳۴۴ ق)، به درس شیخ محمّدتقی ادیب نیشابوری (ادیب ثانی) حاضر شد، و صرف و نحو و منطق و معانی و بیان و بدیع را در محضر این دو استاد نادرالمثال ادبیات عرب فراگرفت.
محمّدتقی شریعتی، کتاب قوانینالاصول را نزد مرحوم حاج شیخ محمّدکاظم دامغانی و شرح لمعه را نزد مرحوم ارتضاء و حاج میرزا احمد مدرّس یزدی، و مکاسب را در محضر مرحوم فقیه سبزواری، و بقیهی دروس سطح را در محضر استادان بزرگی جون شیخ هاشم قزوینی، میرزا ابوالقاسم الهی و دیگران فراگرفت.
در این زمان بود که مدارس و حوزههای علمیّه به امر رضا شاه برچیده میشد و طلّاب را باجبار به نظام وظیفه روانه میکردند. این امر گرچه موجب از رونق افتادن تحصیل و تدریس در حوزهها گردید، ولی استاد شریعتی با تحمل مشقت و عسرت به تکمیل دروس سطح پرداخت، و چون برای نیل به درجهی اجتهاد ـ که برای چنین مقصودی در مشهد اقامت گزیده بود ـ با چنین مانع بزرگی روبرو شد، تصمیم گرفت که برای شناساندن اسلام به نسل جوان به وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) رود.
فعّالیتهای اجتماعی و سیاسی
از سال ۱۳۰۹، فعالیتهای اجتماعی استاد با تدریس در مدرسهی «شرافت» و «فردوسی» و «ابن یمین» و «فیوضات» در مشهد آغاز شد. همزمان با تدریس در این دو مدرسه، مدیریت آن نیز به او واگذار شد، و وی با کوشش و پشتکار کممانندی به پرورش جوانان پرداخت. هنگامی که علی اصغر حکمت، وزیر وقت آموزش و پرورش، به مشهد آمد و از مدرسهای که استاد شریعتی مدیریت آن را به عهده داشت دیدن کرد، با تعجب و در مقام تحسین گفت: «جنین مدرسهای در انگلستان هم نیست». و البته مدرسهای که مدیر و معلم آن شریعتی بود و با زمزمهی محبتش شاگرد گریزپای را در جمعه به مدرسه میآورد و خود تا پاسی از شب در مدرسه میماند، نمونه و بیبدیل بود.
ایشان از معتقدان متصلّب و سرسخت همبستگی دین و سیاست بود، از این رو ورود در مسائل سیاسی را بر خود فریضه و وظیفه قلمداد میکرد. راه استاد از کسانی که قائل به جدایی دین از سیاست بودند و یا کسانی که به همبستگی دین و سیاست اعتراف داشتند و با وجود این خود در مسائل سیاسی حضور نمیرساندند و «اعتزال سیاسی» پیشه میکردند، جدا بود. استاد شریعتی نه تنها «متفکّر»، که «فعّال» نیز بود و تلاقی «دانش» و «کنش» و «عقیده» و «جهاد» بود.
از سال ۱۳۲۰، همزمان با اِشغال ایران از سوی قوای مُهاجم روس و انگلیس و با باز شدنِ نسبی فضای سیاسی و آزادی «گروه پنجاه و سه نفری» و فعالیت پردامنهی «حزب توده»، استاد شریعتی به صحنهی سیاست پاگذاشت و در مصاف با مظالم رژیم شاه و ایدئولوژی و سیاست وابستهی حزب توده ـ یک تنه ـ در استان خراسان به پا خاست.
تأسیس کانون نشر حقایق اسلامی
استاد محمّدتقی شریعتی در سال ۱۳۲۰، به تأسیس کانون نشر حقایق اسلامی پرداخت. این کانون برنامهی خویش را در منزل یکی از دوستان استاد آغاز کرد و استقبال جوانان و اقشار مختلف از برنامههای آن موجب شد که محل برگزاری آن به مکان مناسبتری انتقال یافت. بدین ترتیب کانون نشر حقایق اسلامی، به رهبری استاد شریعتی، از سال ۱۳۲۳ با دامنهی وسیعتری، به عنوان یکی از پویندگان «تفکّر جدید اسلامی»، به فعالیت جدّی و سرنوشتسازی دست یازید.
رؤوس برنامههای فکری و سیاسی مرحوم شریعتی در کانون نشر حقایق اسلامی، در موارد ذیل خلاصه میشود:
۱ـ نشان دادن معایب مارکسیسم و محاسن اسلام؛
۲ـ نشان دادن معایب اسلام ارتجاعی و معرّفی اسلام اصیل؛
۳ـ نشان دادن مظالم رژیم شاه.
سزاست که بیانات استاد را در این زمینه گوش فرادهیم:
عملکرد کانون و فعالیت ما در کانون براساس برنامهای صورت میگرفت که تشخیص داده بودیم اگر بر آن مبنا حرکت کنیم، به فضل الهی، پیروز خواهیم بود. مبارزهی ما در کانون در سه جهت صورت میگرفت و ـ به عبارت دیگر ـ ما به سه طریق مبارزه میکردیم: نخستین مرحلهی مبارزهی ما با حزب توده بود. در جریان این مرحله از مبارزات در عین اینکه میکوشیدیم بیپایگی مارکسیسم را نشان بدهیم، در برابر، از اسلام سخن میگفتیم و ارزشهای اسلام را مطرح میکردیم. حاصل این طرز عمل این بود که اغلب جوانان که اسلام را نشناخته و فریفتهی تبلیغات سوءِ دیگران شده بودند، ناگهان به خود آمدند و نه تنها به سوی اسلام کشیده میشدند، بلکه برای همیشه از تبلیغات نادرست دشمنان اسلام قطع رابطه میکردند.
دومین مرحلهی مبارزهی ما متوجه عوارض دینداری سنّتی و توارثی بود. یعنی آن نوع دینداری که دین را واسطهی نوعی تخدیر و خرافات و اطمینان خاطرهای بیدلیل معرفی میکرد. دینداری آنها نه تنها مفید نیست، بلکه مضر هم هست.این قبیل اشخاص کسانی هستند که به جوهر راستین و متحرک دین اسلام دست نیافتهاند، و به همین دلیل هم، دین اسلام را آنگونه شناختهاند که به جای ایجاد هر حرکت و تحوّلی، موجب بیتحرّکی، خرافاتی بودن و تسلیم و رضای کورکورانهشان شده است. از آنجا که این شیوهی شناخت و تلقی از دین برای این قبیل دینداران به مرور زمان توسط دیگران معرفی و تفهیم شده بود، مبارزه کردن با آنها و ایجاد دگرگونی در بینش آنها نسبت به اسلام و دین کار چندان سادهای نبود.
سومین مرحلهی مبارزه ما در جهت مظالم دستگاه حاکم بود. عمّال دستگاه هم در همان ایام، هر روز به یک بهانه، ما و اعضای کانون را اذیت میکردند و این آزار و اذیت ادامه داشت تا روزی که درِ کانون را بستند و ما را به زندان بردند.
اندکی تأمل و دقّت در برنامههای فکری و سیاسی ایشان، نمایانگر گستردگی دانش و عمق بینش و شعور اجتماعی و شناخت او به زمان است. از سویی با معرفی اسلام اصیل و عرضهی آن به تشنگان، سیمای مکتوم و غریب آن را، که به مثابهی پوستین وارونهای گردیده بود، آشکار مینماید و آن را از زندان ارتجاع و خرافات آزاد میسازد، و از سویی دیگر در مصاف با ستمهای رژیم ددمنش پهلوی، به مبارزهای آزادیبخش برای رهایی مسلمین از چنگال خونین و زندان سهمگین حکومت استبداد اقدام میکند؛ یعنی هم به «آزادی اسلام» از «زندان ارتجاع» دست مییازد و هم به «آزادی مسلمین» از «زندان استبداد».
بدین سان استاد شریعتی دغدغهی اسلام و مسلمین را، توأمان، در نظر داشت. از طرفی به دریافتهای متحجّرانه و ارتجاعی نهیب و نقد میزند و بیپایگی و بطلان «جمود ارتجاع» را با قرآن و برهان آشکار میسازد، و از طرفی دیگر از اوضاع رقّتبار و انحطاط مسلمین متأثر و متأسف میشود و برای رهایی آنها از «جور استبداد» و اعادهی سیادت و سعادت نخستین تلاش میکند. میکوشد تا به «تجدید حیات اسلام و مسلمین» ـ که هدف کانون نشر حقایق اسلامی بود ـ دست زند. و در مبارزه با «جمود» و «جور» نشان میدهد که براستی هم «مُحیی اسلام» است و هم «محیی مسلمین». او در عین حال که با پیرانهزدایی از سیمای اسلام و بهسازی حیات مسلمین به مبارزه با «تحجّر» و «جور» میپردازد، رسالت دیگری را نیز به دوش میکشد: مقاومت در برابر «تهاجم مارکسیسم» و نشان دادن اعتلای اسلام و مسلمین در برابر آن.
طبل برابری مارکسیسم در میان بسیاری از جوانان و تحصیلکردگان آن زمان، توخالی ننموده بود و بلکه آواز دهل آن نیز، که از انقلاب پیروزمند اکتبر و موفقیت شوروی در جنگ جهانی دوم به صدا درآمده بود، طنینی خوش مینمود. جاذبهی کاذب مارکسیسم و شعارهای پرشدّت و حدّت آن، که متناسب با شور و روحیهی سرکشانهی نسل جوان تنظیم شده بود، دسته دسته جوانان این سرزمین را به باتلاق خویش میکشاند. حزب توده نیز که با پشتوانهای از آن سوی مرزها تقویت میشد، به تألیف و ترجمهی صدها کتاب و روزنامه و مجلّه دربارهی مارکسیسم همّت میگماشت. در مقابل، دفاعیات و احتجاجات اغلب عالمان آن دوران، به تقلید از پیشینیان، بیشتر در برابر یهودیّت و مسیحیّتِ رو به احتضار بود. تو گویی رسالت صیانت از بیضهی فکری اسلام پیوسته در برابر این دو دین تحقّق میپذیرفت. بدین ترتیب در مقابل سیل بنیانافکن مارکسیسم، احتجاجی … ـ که درخور نیازها و شبهات رایج آن زمان باشد ـ صورت نمیپذیرفت، سهل است که با احتراز و نادیده گرفتن آن، فکر «الباطلُ یَمُوتُ بترکِ ذِکْره» در سر پرورده میشد.
در چنان هنگامهای که مارکسیسم و اِلحاد و حزب توده به هدم دین کمر بسته بودند، و استان خراسان و جوانان آن سامان را ـ چون خطّهی آذربایجان ـ محّل ترکتازی خویش قرار داده بودند، استاد شریعتی یکتنه بهپا خاست. دفاع از کیان اسلام و عیان کردن کژیها و کاستیهای مارکسیسم را مطمح نظر قرار داد، و اعتلای اسلام و تفوّق آن را در برابر طوفان مارکسیسم نشان داد. مایههای قوی علمی، رأی صائب و ارادهی ثاقب، او را در انجام این رسالت مدد رساند، و مُنجی و راهبر و «سقراط خراسان» گرداند. همو در این زمینه میگوید:
آن وقتها این فلسفه تازه بود و ضرورت داشت ابتدا با این فلسفه آشنا شوم و چاره نداشتم جز اینکه همهی کتابها، نوشتهها و مجلّههای مربوط به فلسفهی کمونیزم را بخوانم تا بتوانم با بصیرت مبارزه کنم. و اینچنین بود که آن سالها در شبانهروز بیش از چهار ساعت نتوانستم بخوابم. آن سالها را به عنوان سالهای بیخوابی به یاد دارم و هرگز فراموش نمیکنم.
بدینسان نتیجهی روشنگری و آگاهیپراکنی او بود که حزب توده هرگز نتوانست آن غائلهای را که در آذربایجان به راه انداخت، در خراسان نیز به راه بیندازد.
باری، رؤوس برنامههای کانون نشر حقایق اسلامی به رهبری مرحوم استاد شریعتی، چنان است که در فوق بدان اشارت رفت.
مجاهدات سیاسی و عقیدتی
استاد شریعتی، با شروع چهاردهمین دورهی مجلس شورا، در اسفند ۱۳۲۲، تا سقوط دولت دکتر مصدّق در مرداد ۱۳۳۲، در صحنههای مختلف سیاسی حضور داشت. نخست در جبههی ملّی به فعالیت پرداخت و سپس به نهضت مقاومت ملّی پیوست و تأسیس و سازماندهی و رهبری آن را در استان خراسان بهعهده داشت. او در سال ۱۳۳۱، نامزد مردم مشهد در هفدهمین دورهی مجلس شورا، و مُستَظْهِر به حمایت کتبی مرحوم آیتاللّه کاشانی از نامزدی خویش بود. ولی بهعلّت تشنجآفرینیها و مداخلات عوامل دربار برای جلوگیری از ورود استاد شریعتی به مجلس، انتخابات آن شهر متوقّف شد، و سوگمندانه، دورهی هفدهم مجلس از برکت حضور عالمی ربّانی با سنّت و سیاست محمّدی ـ علوی بینصیب ماند.
در سال ۱۳۳۶ که به مراکز نهضت مقاومت ملّی حمله شد، استاد شریعتی با شانزده تن از یاران و شاگردان خویش، به اتّهام مخالفت با شاه و ایراد سخنرانی و تحریک افراد، دستگیر شد و با هواپیمای نظامی به تهران و از آنجا به زندان قِزِلقلعه روانه گردید و بیش از یک ماه در سلول انفرادی حبس شد. بار دیگر در سال ۱۳۵۲ به جرم اینکه پدر دکتر شریعتی بود! دستگیر و ـ درواقع ـ گروگان گرفته شد تا دکتر شریعتی، که مخفی شده بود، خود را معرفی کند. این بار استاد شریعتی بیش از یک سال در زندان اوین و قصر محبوس شد.
در سال ۱۳۴۵، استاد شریعتی به دعوت استاد شهید مطهّری و هیئت مدیرهی حسینیهی ارشاد، برای ایراد سخنرانی در حسینیهی ارشاد به تهران دعوت شد. وی به این دعوت، که با اصرار نامبردگان و وساطت آنها در نزد مرحوم آیتاللّهالعظمی میلانی همراه بود، پاسخ مثبت داد و تا سال ۱۳۴۹ در تهران رحل اقامت افکند.
حاصل سخنرانیهای حسینیهی ارشاد ـ که این مؤسسه همسو با برنامههای کانون نشر حقایق اسلامی بود ـ دو کتاب گرانسنگ وحی و نبوّت در پرتو قرآن و خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنّت است.
همچنین استادشریعتی در سال ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶، به سبب در بند بودن مرحوم آیتاللّه طالقانی، که با یکدیگر سنخیّت و مشابهت فکری و بینشی داشتند، به نیابت ایشان در مسجد هدایت به تفسیر قرآن پرداخت و دلهای مشتاقان و تشنگان حقیقت و هدایت را از سرچشمهی زلال وحی سیراب ساخت.
استاد در سال ۱۳۴۹ به مشهد برمیگردد؛ اما پس از چندی هیئت مدیرهی حسینیهی ارشاد بار دیگر از ایشان تقاضای سخنرانی در آن مؤسسه میکند و برای انجام این مقصود مرحوم آیتاللّه العظمی میلانی را واسطه میکنند. اما ایشان، ضمن عدم قبول بازگشت استاد شریعتی به تهران، میگویند؛ اگر دو تا محمّدتقی شریعتی بود، یکی را به شما برای حسینیهی ارشاد و تهران میدادیم؛ چون یکی است، این برای مشهد لازم است. و چنین بود که ایشان تا پایان عمر در مشهد ماند.
بیشک یکی از درخشانترین و برجستهترین خدمات و مجاهدتهای استاد شریعتی، معرفی اسلام به صورت دینی اجتماعی و جامعهساز و متحرک و حرکتآفرین بود. میگفت:
باید دینداران بدانند که تنها به بعضی از اعمال عبادی قناعت کردن و وظایف اجتماعی را مهمل گداشتن برخلاف فرمان دین است…. در اسلام هیچ امری، بعد از اصول دین، یعنی توحید و نبوّت و معاد، بالاتر از زمامداری و حکومت نیست؛ هیچ امری بدون استثنا، زیرا امر به معروف و نهی از منکر ـ که جمیع اعمال خیر و همهی نیکیها نسبت به آن بسیار کوچک است ـ فقط به حکومت حق و عدل، زنده و معمول و با حکومت جور، مرده و متروک میشود …. بنابراین تمام اهتمام مسلمانها باید صرف این شود که زمامداری بر سر کار باشد که با اجرای قوانین و دستورات اسلام، جامعهای مرفّه و سعادتمند خواهند داشت.
در بینش او اسلام تنها یک سلسله دستورات شخصی ـ که به تزکیهی نفس و رابطهی روحانی فرد با خدا منحصر باشد ـ نیست؛ بلکه دینی است که برای رسیدن به لاهوت باید از ناسوت گذشت و برای رسیدن به خدا باید از میان خلق رفت و لازمهی تزکیهی نفس و رابطه با خدا، مبارزه با طاغوت و کفر ورزیدن بدان است.
اسلامی که او مبلّغ و معرّف آن بود، جوهری انقلابی و حماسی و پیکارگر داشت و یک پای آن در اجتماع و سیاست بود. سوگمندانه این بخش از تعلیمات استاد کمتر در «آثار کتبی» او درج شده است. گو اینکه «آثار وجودی» آن استاد، که صدها شاگرد مبارز و انقلابی و از جمله مرحوم دکتر شریعتی بود، گواه روشنی است بر این بخش درخشان و برجستهی کارنامهی او؛ یعنی به عنوان دینی اجتماعی و انقلابی و حماسی ….
پیراستن پیرایهها
از دیگر اصلاحگریها و خدمات مؤثر استاد شریعتی، زدودن و پیراستن خرافات از اسلام بود که آن را از تحرّک و جنبش بازداشته بود. ژرفبینان دانند که چنین کاری چسان مشکل و خطیر است، و چگونه کسانی را که با بهرهی کمی از معرفت در این راه خرامیدهاند، به زمین افکنده است. پیداست که اولاً تعیین مصداق خرافات کار دشواری است؛ ثانیاً اغلب خرافات و زنگارهایی که به وجود آمده، به اصیلترین و نابترین مفاهیم اسلامی، چون قرآن و امامت و شعائر دینی، دوخته شده است. و گفتن ندارد که پیراستن آن خرافات و پاس داشتن آن ارزشها، کاری بغایت دشوار است؛ ثالثاً در پیراستن پیرایهها و خرافات، سر و کار با احساسات و عواطف مردمی است که حظّی از منطق و دلیل ندارند و بزودی جریحهدار میشوند.
او با وجود چنین موانع و مشکلات مردافکنی که در پیش بود، به پیراستن پیرایهها و خرافاتی که موجب گریز نسل جوان و تحصیلکرده از اسلام میشد، پرداخت و غالباً به این شعر تمثّل میجست:
دین تو را در پی آرایشاند
در پی آرایش و پیرایشاند
بس که ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببینی نشناسیش باز
دغدغه در موضوع علم و عقل و دین
دغدغه و تشویش خاطر استاد شریعتی دربارهی یکی از مسائل پیشینهدار حیات فکری بشر، یعنی «علم» و «عقل» و «دین»، چیزی نیست که بتوان از آن گذشت. وی در این موضوع تحقیقات مفیدی داشت که حاصل آن را در کتابهایش میتوان دید …
او برای اثبات توافق و همبستگی علم و عقل و دین، به دو اقدام مهم و اساسی دست یازید: نخست به پالایش آلایشها و خرافههای دینی پرداخت و کوشید با خرافهزدایی و پالودن پیرایهها از دین، سیمای متین و منطقی دین را از اتهام ضد علم و عقل بودن بشوید. او او نشان داد که دینِ سره و رسته از اوهام توده، کاملاً با علم و عقل سازگار است. آنچه با این دو معارض است، خرافههای دینی است و حساب آن چیز دیگری است.
کار دیگرش در نشان دادن توافق علم و عقل و دین، تفسیر قرآن و مفاهیم اسلامی با اصول علمی بود. وی در تفسیر قرآن از دستاوردهای علمی بهره میگرفت و تقدّم فضل و فضل تقدّم قرآن را در گشودن و شکافتن مسائل علمی نشان میداد. صفحات آغازین تفسیر نوین و بالاخص کتاب فایده و لزوم دین، که بخشی از آن «نیازمندی عقل به دین» و «فایده و لزوم دین» اختصاص داده شده است، نظریات استاد شریعتی را در اثبات همبستگی و توافق علم و عقل و دین به دست میدهد.
بازگشت به قرآن
استاد شریعتی برای تجدید اسلام و مسلمین، اندیشهی «بازگشت به قرآن» را پی افکند و معتقد بود که برای احیای تفکّر دینی و بیداری «ملل اسلامی از خواب غفلتی که مانند خواب اصحاب کهف چند قرن به طول انجامید، باید به قرآن پناه برد». جلسات تفسیری او در کانون نشر حقایق اسلامی و در منزل آیتاللّه العظمی میلانی [در مشهد] و مسجد هدایت و حسینیهی ارشاد [در تهران] و بالاخص تفسیری که بر جزءِ سیام قرآن نوشت، مولود میمون عزم احیاگریِ اوست.
وجه تمایز او از بسیاری دیگر از مفسّران و معلمان قرآن، در شیوهی تعلیم و تفسیر قرآن نبود. گرچه موشکافیهایی آموزنده و ارزنده و جدید در تفسیر قرآن داشت و نیز بدین جهت نام «نوین» را بر تفسیر خویش نهاد، اما آنچه او را از بسیاری دیگر از مفسران قرآن متمایز و برجسته میسازد، انگیزهی او در ورود به قرآن و تفسیر آن است.
تفسیر او از قرآن تحقیق و جدای از عمل نبود که تنها بر تورّم و حجم بیشتر تفسیرنگاری افزاید و فقط برای «تدریس مدرسه» و «تجوید مسجد» به کار آید، سهل است که تجوید را ـ چنانکه امروزه رایج است ـ «حجاب قرآن» میدانست و افسوس میخورد و میگفت که اهتمام مسلمانان منحصراً به حفظ قرآن (وجود ذهنی) و قرائت قرآن (وجود لفظی) و کتابت قرآن (وجود کتبی) محصور شده است و سوگمندانه از وجود خارجی (عینی) آن در اعمال و رفتار خویش غافل گشتهاند.
مقصود او از پرداختن به قرآن، تجدید حیات نخستین مسلمین و تحقّق قرآن در زندگی آنها بود. بدین هدف بود که وی قرآن را از چارچوب دربسته و سربستهی «مدرسه» و «مسجد» نجات داد و آن را به «محراب» زندگی برد. خواست و آرزوی او، وجود خارجی و عینی بخشیدن به قرآن و بیداری مسلمین از طریق بازگشت به آن بود. در مقدّمهی تفسیر نوین، که با عنوان «بیداری مسلمین» آغاز میشود، مقصود او را از تفسیرنگاری میتوان دریافت:
از زمانی که مردانی بزرگ مانند سیّدجمالالدّین اسدآبادی و شیخ محمّد عبده برای بیداری امّت اسلامی قیام کردند تا امروز در همهی دنیای اسلام دانشمندانی بصیر و مصلحانی مخلص و مجاهد با تحمل ضررها و احتمال خطرها کوشیدهاند تا افکار و عقول مردم را روشن سازند، و سّر ترقّیات سریع و عجیب مسلمین صدر اسلام و علل و موجبات انحطاط کنونی آنها را تشخیص و توضیح دهند و راه چاره را بازیابند و بازنمایند.
آنچه این دانشمندان دلسوز و مجاهد و این محققان چارهجو و رجال اصلاحطلب، با اختلاف در مذاق و مشرب و با تفاوت در انتخاب راه و کیفیت عمل، عموماً از سیّدجمال تا سیّدقطب بر ان اتفاق دارند و در طی مقالات و رسالات و تألیفات خود آن را تشریح و توضیح نموده، با ادّلهی محکم و شواهد زنده و روشن مدلّل و مبرهن ساختهاند، این است که برای رهایی مسلمین از انحطاط و ذلّت کنونی و رسیدن به عزّت و سعادت نخستین لازم است که اسلام حقیقی شناخته شود، و پندارهای بیاساس و اوهام باطلی که به نام افکار و عقاید دینی در بین تودهی عوام ـ حتّی در میان بعضی از خواص و طبقهی روشنفکر و درسخوانده نیز رواج یافته ـ از میان برود و حقایق دستورات این دین مبین بر همه معلوم و بدرستی معمول و مجری گردد ….
با مراجعه به این کتاب مقّدس میتوان جمیع انحرافات فکری و اعتقادی و عملی مسلمین را که به وسیلهی بیگانگان مفسد و مغرض، یا خلفا و حُکّام جور و یا جهل خود مسلمانها و یا هر عامل و موجب دیگر در طول تاریخ پدید آمد، تشخیص داد و راه راست را بازشناخت. بنابراین درمان جمیع دردها و اصلاح همهی مفاسد و وصول به همهی سعادات را باید از قرآن خواست.
شیفته و شارح نهجالبلاغه
اینک که از کوششهای استاد شریعتی در بنیان نهادن اندیشهی بازگشت به قرآن سخن رفت، دریغ است که از تعلّق خاطر و ارادت او به پیشوایش علی «ع» و نهجالبلاغه، بدون اشارت مختصری، گذشت.
او را دربارهی بینش و منش و کنش علی «ع» و اثبات حقّانیت خلافت و ولایت آن امام، تحقیقات سودمندی است که به قبول نظر علّامهی امینی و علّامهی شوشتری رسیده است. تعلّق خاطر او را به پیشوایش علی «ع» از این سخن نغز و پرمغز میتوان یافت: علی قرآن ناطق است. آنچه در قرآن مسطور است در وجود علی مشهور میباشد. هرچه را قرآن بیان نموده، علی به عیان نموده است. وجود معارف و حقایق در قرآن کتبی است و در علی واقعی و عینی.
او را به نهجالبلاغه نیز التفات و عنایت کممانندی بود و اشراف و احاطهای کمنظیر و ستودنی به آن داشت. بیش از نیمی از نهجالبلاغه را در حفظ داشت و بخشی از آن را ترجمه کرد و از معدود کسانی بود که نهجالبلاغه را از انزوا به درآورد و غبار نسیان را از سیمای آن زدود.
زهد و خویشتنبانی
نیم قرن حیات پربرکت استاد شریعتی در تجدید حیات اسلام و مسلمین، آمیخته به زهد و فقر اختیاری و قناعت بود. وی در زندگی با پاکدامنی و سبکباری و دور از تعلّقات دنیوی زیست و یکسره بر دنیا و مافیها پنج تکبیر زد. ذرّهای از حلاوت دنیا را به کام خود حلال نکرد و گوشهای از دامن خود را به دنیا نیالود و در سراسر زندگی با تحمل اختیاری هرگونه فقر و قناعت، به رفاه و آسایش تن نداد. علیرغم آنکه میتوانست از امکانات مناسب مادّی و تسهیلات فراوان زندگی برخوردار باشد، از آن چشم پوشید و علیوار پیشانی بر خاک نهاد و دل از خاک برداشت.
نظر آنان که نکردند درین مشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند
پس از برکناری دکتر شریعتی از تدریس در دانشگاه، عمّال شاه او را به واماندگی در معیشت و ادارهی زندگی تهدید کردند و با این ترفند قصد تطمیع و سر در دنیا کردن او را داشتند. ولی دکتر شریعتی به آنها گفت که به مواجب و حقوق دولت نیازی ندارد و با ثروت و میراث پدرش زندگی میکند! میپرسند که از پدرت چه سرمایهای داری؟ دکتر شریعتی میگوید: «فقر»! ….
نصیحت استاد شریعتی
در پایان سزاست نصیحت دلپذیری را که این بنده از استاد شریعتی شنیدهام، برای دلهای نصیحتپذیر نقل کنم. به سال ۱۳۶۱، با کولهباری از سؤالات برای کسب برکات و افاضات به محضر استاد بار یافتم.
لا قَیْتُهُ و رأَیْتَ النّاسَ فی رَجُلٍ
و الدّهرَ فی ساعةٍ و الْارضَ فی دارٍ
در آغاز، نوشتهای که بر بالای کتابخانهی ایشان نصب شده بود، توجه مرا جلب کرد: «از بحث سیاسی معذورم». لب فرو بستم و گفتمش: حضرت استاد! تقاضای نصیحتی دارم که آن را به عمر خویش به کار بندم و بنیوشم. فرمود: من خود محتاج نصیحت و موعظه هستم و چگونه با زبان خویش شما را نصیحت کنم؟ لذا نصیحتی را که امیرالمؤمنین علی «ع» به مسلمانان گوشزد کرده است، برای شما بازگو میکنم:
شما را به پنج چیز سفارش میکنم که اگر برای تحصیل آن شتران راهوار سوار شوید و به اطراف بیابانها سفر کنید سزاوار است: هیچیک از شما جز به پروردگارش امیدوار نباشد و جز از گناهش نترسد. و اگر از او چیزی پرسند و نمیداند، از گفتن «نمیدانم»، و نیز اگر چیزی را نمیداند، از آموختن آن، شرم نکند. و بر شما باد به صبر که منزلت صبر در برابر ایمان، چون سر در برابر تن است. و همانگونه که تن بدون سر را فایدتی نیست، ایمان بدون صبر را فایدتی نیست.
گفت استاد مبر درس از یاد
یاد باد آنچه به من گفت استاد
به اقتضای سنّت سئیّهای در حوزههای علمیّه، شاگردان و متعلّمان از استادان و رشدیافتگان طلب نصیحت میکنند و میکوشند آن را فراگوش دارند، این بنده نیز در تأسّی بدین سُنّت، از استادان و رشدیافتگان بسیاری حامل مواعظ و نصیحتهای گرانبهایی است. ولی این بار در ضمن نصیحت استاد، درس بزرگ و ارزشمندی نیز از محضر او آموخت؛ درس «ادب نفس» و تواضع که استاد را از موعظه از زبان خویش بازداشت و خود را محتاج نصیحت خواند و نصیحت امیرالمؤمنین را بیان کرد. دانستم که چگونه باید ادب نفس را ملحوظ داشت، و چسان در برابر یک شاگرد و متعلّم نیز «اشرافیّت علمی» را باید در خود کشت … .۱
۱ـ این مقاله (اثر نویسندهی فاضل، آقای محمد اسفندیاری) در اینجا با مقداری تلخیص آورده شد. متن کامل مقاله را میتوانید از اینجا دریافت کنید.