نظری به کارنامه و آثار استاد شریعتی | غلامعباس توسلی (یادنامه استاد محمدتقی شریعتی مزینانی ـ ۱۳۷۰)
نظری به کارنامه و آثار استاد شریعتی
غلامعباس توسلی
منبع: یادنامه استاد محمدتقی شریعتی، به کوشش جعفر پژوم
تاریخ: ۱۳۷۰
بدون اینکه بخواهیم وارد زوایای مختلف زندگی پرثمر و حیاتبخش استاد شریعتی بشویم، به چند جنبهی اساسی کار و روش او که در حرکت نوین اسلامی عصر ما، اهمّیت وافری داشته است اشاره کنیم برای روح پرفتوحش آمرزش و تعالی طلب مینماییم.
مطالعهی آثار پرمایهی استاد شریعتی و نتایج عملی حرکت او نشان میدهد که:
۱ـ انتخاب راه وسط:
استاد به تمام معنا الگو و اسوهای برای مردم زمان خویش است که شیوهی مطالعه، تبلیغ و زندگیاش نمونهی والای یک معلّم متعهد و یک صاحبنظر برجسته میباشد و حیات اجتماعی و فرهنگیاش از اصالت و نوگرایی خاصّی برخوردار است و از این جهت است که در عین روشنفکری بشدّت «سنّتگرا» است و در عین سنّتگرایی همهی گفتهها و نوشتههایش بدیع است.میان سنت گرایی افراطی و گذشته گرا و نوگرایی مقلدانه و بی پروا ، او راه ثالثی را برمی گزیند که در عین نوآوری راه «امت وسط» را می پیماید . از این رو در آثار ارزنده اش، در عین آنکه یک قدم از سنتهای اصیل اسلامی فاصله نمیگیرد،سراسر ، نوآوری و انطباق با زمان به چشم میخورد . او بین دانش و دین ، بین سنت و تجدد، بین احساس و عقل و بین روشنفکر و مذهبی آشتی برقرار کرد و آنها را به هم نزدیک ساخت و خود تجسم چنین وجودی است.
۲ـبازگشت به قرآن و سنت :
استاد بیش از آنکه احساس صرف مذهبی را ملاک کار خود قرار دهد، شناخت اسلام راستین را اساسی می شمرد و آن را یکی از تمایزات اساسی زمانه می دانست و سراسر زندگی اش را صرف شناختن و شناساندن دین اسلام نمود . از دیدگاه او اگر بخواهیم اسلام را آنچنان که هست بشناسیم ، دو وسیله بیشتر در دست نداریم: قرآن و عترت .
از این رو، وی بخش عمده ای از نیروی خود را صرف شناخت دقیق و جامع قرآن میکند و معنا و مفهوم آیه آیه ی این کتاب آسمانی را در گفته ها و نوشته هایش منعکس مینماید و بی واسطه به تفسیر آن میپردازد. مع هذا او بر تفاسیر متعدد قدیم و جدید و حتی تعابیر جدید دنیای اسلام مسلط بود و علاوه بر آن، شناخت تاریخ اسلام و سنن رسول اکرم (ص) و ائمهی اطهار (ع) و گفته ها و نوشته ها و رفتار آنان،و بیش از همه نهج البلاغه را مورد بررسی و تحلیل قرار میداد و بسیاری از مسائل بنیادین اجتماعی-سیاسی و فرهنگی مورد نیاز جامعه و جوانان را از آن استخراج مینمود. بنابراین استاد شریعتی در بعد شناختی، هم خود را مصروف تحقیق و بیان این دو زمینه ی اصلی میکند و فروع و شیوه هایی که بتدریج معمول شده و با نص و سنت منطبق نیست را اصیل نمیداند. «تفسیر نوین» نمونه ی زیبا و دلپذیر و عمیق از این شیوه ی کار استاد است.« امامت در نهج البلاغه» و « وحی و نبوت در پرتو قرآن» و «خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنت» و غیره نمونه های دیگری از آثار برجسته ی استاد را تشکیل میدهند. و ما در بررسی آثار او ملاحظه میکنیم که حتی در انتخاب کلمات در خصوص امامت و نبوت و ولایت نیز تکیه ی استاد بر قرآن و نهج الباغه است، که این خود بحث جداگانه ای را طلب میکند. بطور خلاصه، استاد یکی از علل و عوامل عقب ماندگی فرهنگی قرون اخیر جهان اسلام را فاصله گرفتن از این دو منبع لایزال و اصیل اسلامی می داند و راه چاره را در بازگشت به قرآن و عترت می شمارد.
۳ـ اخلاق و تزکیه، اساس هر نوع پرورش:
آیا برای انسان عصر ما و برای نسل جوان مسلمان، شناخت و مجهز شدن به دانش روز و به بیان قرآن و نهجالبلاغه و سنن اصیل اسلامی کافی است؟ معلوم است که همچنانکه سنن هزار سالهی تاریخ اسلام به تصفیهی منابع فرهنگی خود نیاز دارد و باید پالایش شود (و استاد تا آنجا که توانست، رأساً دست به چنین کاری زد)، جوانان و مسلمانان نیز نمیتوانند تنها به شناخت اصیل و دست اوّل قناعت کنند. آنها باید به تزکیهی خویش بپردازند و خود را به اخلاق اسلامی مجهز کنند و از افراط و تفریطهایی که عصر ما و نسل ما را به انحطاط و ارتجاع جدید سوق میدهد برکنار بمانند. استاد با درایت متوجّه میشود که «اخلاق سنّتی» و «دستوری» و «منفی» به صورتی که معمول محافل اجتماعی و دینی است، برای نجات نوجوانان و جوانان امروز کافی نیست، حتی استفاده از منطق خشک و استدلالهای فلسفی برای گرایش به دین و خداشناسی و حقجویی و اخلاق در دنیای دگرگون شدهی امروز، راه به جایی نمیبرد و لازم است به همان شیوهای که الحادگرایان با استفاده از منطق جدید و علم طبیعی و انسانی مدرنیزم غیردینی را به کرسی نشاندند، دقیقاً از همان طریق، آب رفته را به جوی بازگردانیم. باید درحین شناخت و تجربه و آزمایش و مشاهده و رهاوردهای علوم جدید، نسلی را که بناچار با این روشها دمخور شده است، به حقایق ماورای آن هدایت کنیم. و استاد تا آنجا که میتوانست در مفایسه و مقابلهی حقایق قرآن و اسلام با آخرین رهاوردهای علوم جدید و مایه گرفتن از آن برای درک حقایق و اقناع ناباوران و علمگرایان کوشش فراوان کرد.
ما در اینجا تنها به کتاب بسیار جذّاب و جالب و ابتکاری «اصول عقاید و اخلاق» شریعتی که از نخستین کتب اخلاق است که مخصوصاً برای مدارس جدید نوشته شده (۱۳۲۱)، که در تحکیم عقاید و تزکیهی اخلاقی دانشآموزان اثر انکارناپذیری داشته است، اشاره مینماییم. نمونهها و مثالهایی که استاد در این کتاب از علوم جدید و شگفتیهای آن میآورد و حکمت پروردگار را حتّی در جزئیترین امور غیرقابل توجّه، نظیر «چند تار مویی که در درون بینی انسان روییده است» و فواید و ضرورت آن را از دید علوم جدید گوشزد میکند، و نیز آثار تاریخی و داستانی (که باز از جنبههای عملی و اعتقادی و اخلاقی اهمّیت دارد) نظیر «تاثیر دانش و هنر مسلمین در صنایع و علوم اروپا» یا «عبّاسه، خواهر هارون و خواری برامکه» که از جرجی زیدان و دیگران ترجمه کردند و همهی آنها مورد توجّه خاص قرار گرفته است، در تزکیهی اخلاقی و تحکیم عقاید جوانان و نوجوانان تأثیر بسزایی باقی میگذاشت و و قدمهای عملی استاد را در راه تزکیهی اخلاقی نسل تحصیلکرده نشان میداد.
به هرحال او خود تجسّم فضیلت و تقوی و خداشناسی و کمالات اخلاقی بود که در عین توسعهی کارهای فکری و علمی سطح بالا، فقر، قناعت و فضایل اخلاقی لباسی بود که بر قامتش استوار مانده بود. بنابراین استاد شریعتی نه تنها بخش عمدهای از عمر پربار خود را صرف رفع شبهات و اشکالات کرد، بلکه اخلاق عملی و احساسی دینی و شیوه و مشی زندگی فردی و اجتماعی را در معنای اسلامیاش بیش از پیش رایج نمود و گامهای مؤثّری در این راه برداشت که انعکاس اصلی آن بین دانشآموزان و جوانان تحصیلکرده باقی مانده است.
۴ـ آشتی مذهب و علم:
با توسعهی جریان دینی، تحت لوای روشنفکر علمگرا و لیبرال یا جریانهای الحادی همگام با آن، ادب و هنر و دانش اجتماعی و حتّی دانشهای تجربی کلّاً در اختیار ایدئولوژیها و جنبشهای سیاسی ـ اجتماعی ضّد اسلامی قرار میگرفت و با عقبماندگی فرهنگی و تبلیغ جهل، در جبههی مقابل آن یعنی سنّتگرایی افراطی، فرهنگ جامع، آرام آرام به دو بخش کاملاً مستقل و مجزّا و احیاناً متضاد و بیتفاوت نسبت به سرنوشت یکدیگر تبدیل میشد، و به کار به جایی میرسید که علمرا ضد دین و عقل را ضد یقین و حوزه را ضد دانشگاه و تکنولوژی و ابداع و نوآوری را مغایر با مبانی سنّتی اسلام و مشروطه را غیر مشروعه میپنداشتند! گروهبندیها و قشربندیهای اجتماعی از همین «منطق» پیروی میکردند و قشر جوان نوگرا و روشنفکر و تحصیلکرده و دانشپژوه و هنر آفرین، که رو به پیش بود، علم و ادب و تاریخ روزنامهنگاری و وسایل ارتباط جمعی را در اختیار میگرفت و نظام سیاسی و اداری و دانشگاهی و کلّاً از دیگر اقشار (پایینتر و متوسط) که در گروههای سنی بالا و سطح سواد پایین قرار داشتند، جدا میشد. این ناهماهنگی و تنافر روزافزون که به نفع دستگاههای ظلم و جور و متولیان جهل و استعمار نیز بود، در جهت تلاشی و سقوط کامل جامعه سیر میکرد و هر دو گروه، این انقطاع و جدایی را طبیعی میدانستند و هرچه بیشتر در جهت تشدید آن تلاش میکردند و اصلاً کسی در اندیشهی آن نبود که چرا باید اقشار جامعه و پدران و پسران، اینچنین از یکدیگر فاصله بگیرند و این گسستگی و انقطاع به کجا خواهد انجامید! روند نهایی این حرکت، سلطهی آرام نظام سیاسی ـ اداری منجمد شده در فرهنگ و تمدن غرب و حذف و تلاشی یا دست کم بیاثر ماندن قشر سنتی و گذشتهگرا بود، که در پوستهی خود محبوس شده بود و در این میان همه را با یک چوب میراند. این روند همانند جوامع اروپایی قرن ۱۹، کاملاً طبیعی و اجتنابناپذیر قلمداد میشد، به صورتی که معدود کسانی از قشر تحصیلکرده و دانشگاهی، که بر مذهب و آداب آن توجه داشتند، به اعتقاد الحادیون و غیر معتقدان، آخرین نسل درحال انقراض، شمرده میشدند! عجیبتر آنکه طرد و تکفیر سردمداران هر یک از این دو قشر فرهنگی ـ اجتماعی، موجب میشد که این فاصلهی مکانی و فرهنگی بشدت میان آنها حفظ شود و از حریم آن مراقبت گردد و هیچ گفتگو و «دیالوگی» بین آنان برقرار نشود.
امثال استاد شریعتی، که در مرز حوزه و دانشگاه قرار داشتند و حین تدریس در مدارس جدید به وعظ و خطابه میپرداختند و در حین تدریس ادبیات و تاریخ به سبک جدید، اخلاق اسلامی درس میدادند. و همچنین با حفظ لباس جدید و حتی با کلاه شاپو به منبر میرفتند، در معرض خطر لعن و تکفیر و حتی بغض و کینهی هر دو طرف قرار میگرفتند، ولی کسانی که به حقّ و حقیقت و ترکیب دانش و دین و بازیافتن خویشتن آگاه و روشن خویش معتقد بودند، به مشی استاد محترمانه مینگریستند و آن را ارج مینهادند و از آن استقبال میکردند. معهذا دشمنان آنان نیز مجبور بودند که از فضایل آنها تمجید و روش و مشی آنان را تحسین کنند. این بود که استاد از پیشگامان نزدیکی حوزه به دانشگاه، بل خود تجسّم کامل آشتی میان مذهب و علوم جدید شد و منکوب کنندهی جدایی دین از سیاست گردید. او دانش را در خدمت نیاز جامعهی نو و رهاوردهای دانش نو را در خدمت توسعهی دانش دین قرار داد. این راهی بود که معدود کسانی منجمله فرزندش به اعلا درجه، دنبال کردند.
۵ـ در صحنهی اجتماع و سیاست:
مبارزهی استاد شریعتی، یک مبارزهی صرفاً فرهنگی نبود. او کسی نبود که در گوشهی مدرسه و صحن فرو رود، درهای جامعه را به روی خویش ببندد، به دانش صرف بپردازد و از صحنههای سیاسی و مبارزاتی خود را کنار بکشد و لباس «عافیت» بپوشد. او در میان مردم و در بطن جامعه و در حرکت عمومی جامعه و زمان خود حضور فعال داشت و بیشتر از آن، پیشگام جنبش نوین مبارزهی سیاسی ـ مذهبی و ضد استبدادی و ضد استعماری (و باید اضافه کنیم ضد استحماری) در زمان خود بود. او در این راه تلاش مستمر و خستگیناپذیری کرد، به طوری که رژیم، پروندهی سیاسی قطوری برایش ساخته بود.
استاد شریعتی، بر اثر اقبال بینظیر مردم، خاصّه قشر جوان به او تلاش و حرکتش، مورد خشم و کینهی شدید دستگاه قرار گرفت و دو بار به زندان افتاد و به دفعات، مورد آزار و تهدید قرار گرفت.
ما در اینجا بر آن نیستیم که زندگی سیاسی و اجتماعی استاد و روابط او را با محافل مختلف دینی ـ سیاسی مشهد و تهران و سایر بلاد، مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم. تنها اشاره میکنیم که نهضت علمی ـ دینی جدید از حرکت سیاسی ـ اسلامی خود هرگز جدا نبوده است. در دورهی رضا خانی، این مبارزه از واقعهی مسجد گوهرشاد شروع میشود. پس از شهریور ۲۰ و توسعهی احزاب سیاسی و الحادی، در دورهای که دانشگاهها و مدارس جولانگاه کمونیستها میشود، استاد همگام با سیاستمداران مذهبی، نظیر: آیةاللّه طالقانی، مرحوم مطهری، مهدی بازرگان، دکتر سحابی و جوانان پاکدلی که اعتقاد راسخی به مبانی اسلام داشتند. اینان مبارزهی سیاسی در صحنهی جامعه را وظیفهی دینی خود میدانستند، به عنوان هادی جریان روشنفکری به سوی اسلام در صحنه ظاهر میشوند. این بود که استاد، در اوج نهضت ملّی شدن صنعت نفت و مبارزهی مردم مسلمان ایران علیه استعمار کهنهکار انگلیس به مبارزه برخاست.و در برابر توطئههای روزافزون عمال داخلی شرکت نفت و کشمکش احزاب جهان وطنی، مبارزهی بارز و علنی خود را در حدی پیش برد که به عنوان یکی از کاندیداهای مردمی و ملّی مشهد در مجلس شورای ملّی اعلام شد و رأی یکپارچهی مسلمانان روشنفکر را به سوی خود جلب کرد، لیکن حوادث آن زمان مانع برگزاری انتخابات مشهد شد و استاد همچنان پاک و بیآلایش به مبارزات فرهنگی و سیاسی خود ادامه داد. چندی نگذشت که حرکت ضد استعماری مردم با کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ سرکوب شد. مبارزان راه آزادی، یکی پس از دیگری قلع و قمع و منکوب شدند و از صحنهی مبارزه و سیاست کنار رفتند، تنها گروه معدودی از مبارزان اسلامی، مستقل به مبارزهی پنهان و آشکار خود ادامه دادند و «نهضت مقاومت ملّی» را به وجود آوردند، که استاد به همراه فرزندش، دکتر شریعتی و تنی چند، این مبارزه را در مدارس و مساجد ادامه دادند. «کانون نشر حقایق اسلامی» و فعالیت مساجد و مکانهایی نظیر آن که به صورت پایگاهی برای این نهضت درآمده بود، همراه با فشار و تضییقات، به صورت روزافزونی ادامه یافت، بهطوری که سازمان امنیّت و شهربانی مشهد که از دست و زبان آنان به ستوه آمده بودند، به بازداشت سران نهضت مقاومت ملّی مشهد اقدام و آنان را روانهی تهران کردند. پس از محاکمه، هر یک را به زندان محکوم کردند، ولی شریعتی کسی نبود که اینجا و آنجا ساکت بماند و حتی محیط زندان را به محیط مبارزه و گردآوری نیروهای سیاسی ـ مذهبی و تشکیل «کانون فکری» تبدیل کرد. او سالها میان دانشگاه و زندان، میان «کمیته» و کانون در رفت و آمد بود. به هرحال حکومتهای استبدادی و اختناقآور، از هر نوعی که باشند، تحمل افکار او و فرزندش را نداشته و آنها در طول عمر پرثمر خود مجبور به مبارزه و مقاومت دایمی بودهاند، اما هیچگاه تسلیم فشار و اختناق نشدند. استاد توانست در ترکیب دین و سیاست و مبارزه و جهاد و رد لباس یک مبلغ دینی، نقشی را ایفا کند که برپاکنندگان نهضتهای بزرگ نظیر، اقبال، عبده، و سیّد جمال کردند. او هیچگاه دین را از سیاست و اسلام را از آزادی و عدالت جدا نمیدانست.میتوان گفت که او بیش از آنکه به شکل و ظاهر اسلام نظر داشته باشد، به محتوی و حقایق آن عنایت داشت. با آنکه استاد شریعتی، محقّق و دانشپژوه و صاحب اندیشه و اثر بود، و میتوان وی را جزو مفسّران معاصر و صاحبنظران اسلامی بهشمار آورد و از این نظر بیش از ده کتاب و مقاله و صدها سخنرانی و گفت و شنود از او باقی مانده، لیکن بیشتر از هرکسی قسمت عمده از عمر خود را در صحنهی جامعه و در مبارزات عملی و قلمی گذراند و به دانش و تبلیغ صرف اکتفا نکرد و از غرق شدن در «اسکولاستیک»۱ جدید و قدیم امتناع داشت. استاد شریعتی با بنیانگزاری «کانون نشر حقایق اسلامی» به معنای اخص به نشر «حقایق اسلامی» پرداخت و با نشر این حقایق در واقع به «احیای اسلام» دست زد. در اینجاست که میبینیم، معاندین که سخن او را مؤثر و حرکتآفرین میدیدند و بروشنی درمییافتند که کانون، مرکز جنبشهای دینی ـ سیاسی و فرهنگی ـ اجتماعی و محّل مبارزاتی شده است، دست به تعطیل آن زدند و با آن، سر به مخالفت گذاشتند، لیکن استاد شریعتی از «کانون» نشر حقایق به «هدایت» و از آنجا به «ارشاد» قدم نهاد و از آنجا بود که سکّان حرکت جوانان را به دست فرزند برومندش دکتر علی شریعتی سپرد و با اینکه عمری از او گذشته بود، لیکن در همراهی و تشویق فرزند و تقویت ارشاد یک قدم عقب نگذاشت و تا آخر به نشر حقایق و هدایت و ارشاد جوانان ادامه داد. تا آنجا که علیرغم سّن خود، فرزند برومندش را تا سلّولهای زندان همراهی کرد.
استاد شریعتی و فرزندش دکتر علی شریعتی هیچگاه «حقیقت» را فدای «مصلحت» ننمودند و حقایق دین را اگرچه «تلخ» و ناخوشایند بود، در کام «دوستان» گمراه و نادان و «دشمنان» مغضوب و معاند فرو ریختند.
اقدامهای مؤثر شریعتی پدر و شریعتی پسر، در نشر حقایق دینی و اسلام سیاسی، موجبحرکت و نهضتی شد که میتوان آن را یکی از مهمترین ارکان انقلاب اسلامی و از مؤثرترین شیوههای انقلاب در ارزشها بهشمار آورد. چه، شریعتیها، معتقد بودند که تا ارزشها و باورها تغییر نکند، هیچ چیز عوض نخواهد شد. این بود که آنان حقیقت اسلام راستین را آنطور که هست و نه آنچنان که «رایج» است به مردم آموختند و به طریق تربیت نسل جوان و تحقّق انقلاب فرهنگی «کیفیت» را فدای «کمیت» نکردند و سطح فکر جوانان، خاصه روشنفکران مذهبی را در حدی رشد دادند که موج افکار و آثار آنها دانشگاهها و نسل جوان داخل و خارج کشور را فراگرفت و به ثمر نشست و آثار پربار دکتر شریعتی را یکی از ثمرات این حرکت باید شمرد و باید گفت:
عمر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
«راهشان پردوام و روحشان شاد باد»
۱ـ Scholastic