برای گرامیداشت علی شریعتی | روژه گارودی ( همایش بازشناسی اندیشههای شریعتی – ۱۳۷۹)
برای گرامیداشت علی شریعتی
روژه گارودی Roger Garaudy
منبع: مجموعه مقالات همایش بازشناسی اندیشههای دکتر شریعتی
تاریخ: ۱۳۷۹
مکان: دانشگاه فردوسی مشهد
روژه گارودی نویسنده، سیاستمدار و فیلسوف فرانسوی ( ۱۹۱۳-۲۰۱۲ ) یکی از چهرههای برجسته حزب کمونیست فرانسه در دهه ۶۰ و ۷۰ است که به دلیل تغییر مواضع فکری و سیاسی متعدد خود در دهه های ۷۰، ۸۰، ۹۰ به چهره پر سر و صدایی در فرانسه تبدیل شد. او طی این سه دهه از کمونیسم به پروتستانتیسم، کاتولیسیزم و سپس اسلام گروید. یکی از دلایل معروفیت او به پرسش گرفتن گولاگ ( سرکوب مخالفین دولت کمونیست شوروی) و سپس شوا ( سرکوب یهودیان در جنگ جهانی دوم) برمی گردد. او نویسنده آثار بسیاری در حوزه فلسفه و سیاست است از جمله آثار او می توان به کتاب « اسلام و غرب»، « فلسطین سرزمین پیامهای قدسی» اشاره کرد. او در سال ۱۹۹۶ در باره مسلمان شدن خود مینویسد: « من به اسلام گرویدم بی آنکه از باورهای شخصی و تعهدات انتلکتوئلی خویش بگذرم.»
روژهگارودی در همایش بازشناسی اندیشههای دکتر شریعتی که در سال ۱۳۷۹ توسط دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد با مقالهای تحت عنوان « گرامیداشت شریعتی» شرکت داشت.
«عرفان قوه محرّکهی عمل است؛ و این طرحی است که علی شریعتی بهعنوان نمونه، از «انسان کامل» به ما ارائه میدهد؛ واقعیترین و ضروریترین نمونه برای اسلام و جهان امروزی.
ابن خلدون در مقدمه خویش مینویسد: در اسلام آغازین، یعنی اسلام اصحاب پیامبر (ص) هر مسلمانِ واقعی هم صوفی و هم اهل عمل بود؛ یعنی انسانی که یگانگی الهی را درک مینماید و با آن زندگی میکند، اعمال و رفتار دوران حیاتش نیز از این «توحید» الهام میگیرد. توحیدی که نگاه و تأمّلی بیحرکت و بیتحّول از وحدت الهی و وحدت تمامی اشیاء نیست، بلکه امری است جداییناپذیر از اعمال مبارزهطلبانه و اعمال روزمره برای کوشش در راه این وحدت؛ زیرا سخن از وحدتی دائماً بیحرکت در میان
قرآن بارها میفرماید: خداوند جهان را آفریده است و از آفرینش آن نیز باز نمیایستد، آن را خلق میکند و پیوسته نیز خلق میکند و حضورش در هر شیئ تازه پیداست.
او همچنین به ما میگوید که خداوند انسان را خلیفهی خود در روی زمین قرار داده است: پس چگونه این خلیفه میتواند بهرغم اولین تکلیف خود، مبنی بر توجّه در مشارکت در این آفرینش مداوم، به نظاره و پرستشی ساکن و بیحرکت تن در دهد.
بدین ترتیب آیا یگانگی جداییناپذیر از ایمانِ درون وحدت و عملی که آن را تکمیل میکند میتوانند از هم جدا شوند؟
شیخ احمدو بامبا[1] اهل مالی با تأکید میگفت که کار، یک عبارت است و نمونهی آن اعمال پیامبر (ص) در مدینه است که به هنگام دعا و نماز شبانگاهش عارف و در زندگی روزمرهاش مردِ عمل، رئیس دولت، و گاه نیز فرمانده کل سپاه در جنگ بود، و او برای ما الگوی بارزی است که تمامی پیروان مؤمن او نیز در سراسر قرون گذشته از وی پیروی میکردند.
امیر عبدالقادر[2] ،یکی از پیروان وفادار ابن عربی که رسالات معنوی[3] وی بهطور شگفتآوری گواه چنین وابستگی است، در عنایت به این گونه الهام، خود در جنگهای روزانهای که به خاطر مقاومت و آزادی کشورش علیه مهاجمان صورت میگرفت، بهعنوان سازمان دهنده و رزمندهای نمونه شرکت میجست.
علی شریعتی تصویر تازهای از پیوند ضروری عرفان و عمل است: عرفانی که هدف حیات را به ما تفهیم میکند، به تحقق وحدت جهان از طریق مبارزه به ما کمک میرساند و در تهیه ابزار مؤثر وصول بدان ما را یاری میدهد.
عرفان ما را از عمل به دور نمیدارد، بلکه اهداف نهایی را به ما میآموزد و عمل نیز در حدّ کمال اسباب مقتضی این ایمان را فراهم میسازد.
عرفان بدون عمل در درونِ تقویِ محض فردی محو میشود و نیز عملی که از اندیشه و مکاشفه عرفانی توحید ملهم نباشد، به عملی کور، متکی بر فردگرایی و خشن بدل میگردد.
در این جا باز هم ابن خلدون دلایل لزوم وحدت و نیز دلایل افول اسلام را، آنگاه که تعادل میان آن دو را به شدت حفظ نکنیم، برای ما شرح میدهد. او یادآوری میکند که یاران پیامبر هرگز این دو بعد از اعتقاد خود را از یکدیگر جدا نمیکردند.
تنها آغاز عیاشیها و خودکامگیهای معاویه و عمل [بدون عرفان] در زندگی روزانه، وحدت امت را در هم شکست و نیز جاهطلبیها، حرص و ولع و هوسرانیهای درباریان سبب شد تا آنانی که در روزهای درخشان جامعهی مدینه زیسته بودند از شرکت در این فروپاشی ناشی از خودپرستی و خودخواهیهای زندگی روزمره که آنها را از توده سرگردان ممتاز میکرد امتناع ورزند. اینان ارزشهای نظام یافته عمل را با تکیه بر ابعاد باطنی ایمان حفظ و بدین نحو از سقوط همه جانبه پرهیز کردند. در یک کلام، عرفان به هیچوجه ما را به جدایی از جهان فرا نمیخواند، اما به شرکت در فساد و تباهی دنیوی نیز دعوت نمیکند. در تمام مراحل که بعدها ـ از قرون هجری تا روزگار ما ـ اسلام به افول گرایید بهطور مشخصی به سبب همین جدایی این دو بعد از ایمان بوده است.
هنگامی که غزالی اثر شگفتآورش را در زمینه احیاء علوم دین[4] مینویسد، برای آن که به ایمان، جنبهی معنویش را بازگرداند بر لزوم تصوف تکیه میکند و فصل بیست و ششم کتابش را به «عشق» اختصاص میدهد و برای اجتناب از خشکی شریعت و آیینهای اسلام به نمونههایی از تمامی صوفیان پس از رابعه بصری[5] متوسل میشود.
با این همه هنگامی که در قرن نوزدهم محمد اقبال به شرح چگونگی لزوم «بازسازی تفکر دینی اسلام»[6] میپردازد او با دقت «دین» را که نوعی شیوه اندیشیدن است از «ایمان» که نوعی شیوهی رفتاری است تفکیک میکند. [بدیهی است]، هیچیک از این دو بدون دیگری نمیتواند بهطور کامل به موجودیت خود ادامه دهد.
هنگامی که قرآن به توصیف یک مسلمان «واقعی» میپردازد، شرایع و آیینهای مذهبی را بر نمیشمارد. او بسادگی میگوید: «نیکوکاری بدان نیست که روی به جانب شرق و یا مغرب کنید»[7] اما «شما هرگز به تمام نیکوکاران و خالصان خدا نخواهید رسید مگر آن که از آن چه دوست دارید و بسیار محبوب است در راه خدا انفاق کنید.»[8]
وانگهی تصوف معنویت و باطن اسلام است و از آن طریق است که امروزه نیز میتواند همان نقشی را که در اوج متعالیترین عصر خود داشته است ایفا کند. تصوف، قبل از هر چیزی عنصری است برای نزدیکی تمامی انسانهای مؤمن به یکدیگر، با هر عقیده و ایمانی که باشند؛ در میان دیگر ادیان، دینی نیست که تنها براساس وعظ و خطابه حضرت محمد (ص) بهوجود آمده باشد، بلکه آنگونه که خداوند میفرماید: دینی است بنیادین و آغازین از زمانی که خداوند «از روحش بر اولین انسانها دمید».
قرآن ابراهیم را که قرنها فبل از وحی میزیسته است مسلمان مینامد بدان جهت آن چه که اسلام را مشخص میکند، همچون هر ایمان واقعی، دقیقاً «تسلیم به خدا» یعنی عشق است.
و این همان چیزی است که به شکل دیگری تااو[9] تعلیم میدهد و میگوید: «یکی بودن با هم» یا «آپانیشادها»[10] : تو آن هستی، یعنی معنویترین بخش در درون تو همان حرکتی از حیات است که به تمامی حیات جان و توان میبخشد.
عارف پارسی، روزبهان شیرازی نیز در اثری به نام یاسمن یاران عشق[11] مینویسد: «قبل از آن که کائنات و آیندهی کائنات وجود داشته باشد، ملکوت وحدت عشق بوده است، وحدت عاشق و معشوق» آنگونه که انجیل میگوید، خداوند عشق است.
اسلام بار دیگر میتواند گردآورنده تمامی انسانهای مؤمن برای وحدت جهان و وحدت الهی باشد همچون هر شطی که دهانه آن به اقیانوس باز میشود. اقیانوسی که واحد است، اما هر ساحلی را که مشروب میکند، نامی متفاوت دارد.
این ایمان به وحدت، در گذشته، اسلام را مربی جهان در تمامی زمینههای علوم کرده است. برای آنکه تنها به مثالی باب روز اکتفا شود به تور کالاهورا، واقع در ناحیهی کردوی[12] اسپانیا اشاره میکنیم: اسپانیا تنها کشور اروپایی بود که عمیقاً تحت تأثیر مسلمانان قرار داشته. آثار ابوالفصیص[13] کردونیه جراح در طول ۵ قرن بهعنوان کتابهای درسی در تمامی دانشگاههای اروپا مورد استفاده قرار میگرفت. شیوه کار او مانند تمامی شیوههای طبابت اسلامی به همان اندازه بر پایه وحدت انسان وحدت جهان قرار داشت که تمامی محیط اطراف او، از هنر تا موسیقی، که همگی سهم مکملی در معالجه داشتند، برخلاف شیوههایی که «جدید» نامیده میشوند و در آن بدن انسان تنها به مثابه شیئ همچون سایر اشیاء تلقی میشود که میتوان مانند تعمیرکاری با تعویض اجزاء جداشدهاش به تعمیر او پرداخت.
این وحدت نهادینه بر تمامی ضوابط و قوانین، از نجوم تا بررسی مذاهب، حاکم بود: در این زمینه میتوان بیرونی را در مورد هند مثال زد که «آپانیشادها» را از آن دیار ترجمه کرد تا ابن خرم قرطبهای که اولین نمونه بررسی تطبیقی مذاهب را، در مورد جزئیات شرح و بسط نامهها و عقاید حواریون انجیلی، ارائه داد .
قرآن کریم، به ما تعلیم میدهد که خداوند پیامش را به تمامی ملتها فرستاده است «و به زبان آن ملت» و این پیام، پیام واحدی است که از جانب خدایی واحد «در هر عصر با کتاب ویژهاش» نازل شده است تا نسبت به درک هر ملتی تفهیم شود؛ ولو از خلال استعاره و تمثیلهای متفاوتی. باز هم قرآن میفرماید: «برای هر امتی آیینی مقرر داشتهایم که آنان بدان عمل کنند.»[14] (سوره ۲۲ ، آیه ۶۶).
بدین ترتیب علی شریعتی با توجه به نظرات محمد اقبال سؤالی با همین معنی مطرح میکند که «چرا حضرت محمد (ص) میگفت من خاتم پیامبرانم؟»
علی شریعتی با توجه به مسؤولیت خود مینویسد: «… و آن این است که وقتی میگوید خاتمالانبیاء من هستم نمیخواهد بگوید آنچه گفتم انسان را الیالابد بس است بلکه خاتمیت میخواهد بگوید انسانها تاکنون احتیاج داشتهاند برای زندگی خودشان از ماوراء تعقل و تربیت بشریشان هدایت شوند حال در این زمان (در قرن هفتم) پس از آمدن تمدن یونان، تمدن رُم، تمدن اسلام، قرآن، انجیل، تورات تربیت مذهبی تا حدّی که لازم بود انجام پذیرفته است و از بس بر پایهی این طرز تربیتش قادر است که بدون وحی و بدون نبوت جدیدی روی پای خودش به زندگی ادامه دهد و آن را کامل کند، بنابراین دیگر نبوت ختم است. خودتان راه بیفتید.»[15]
مطلب زیر به تعلیمی جاوید از اندیشه عظیم اسلامی مربوط میشود.
علی شریعتی میافزاید:
«پیامبر اسلام (ص) میگوید که از حالا به بعد تربیت شدهای و شعورت تا حدی که بتواند صلح و سازش و سعادت و تکامل و آسایش برقرار کند رسیده است. تو میتوانی و میفهمی، یعنی اندیشهات به مرحلهای از تکامل رسیده که احتیاج ندارد باز هم وحی دست تو را بگیرد و پا به پا ببرد. از این پس عقل جای وحی را میگیرد. البته عقلی که با وحی در طول قرون پیش تربیت یافته و بالغ شده است.»[16]
جالب آنکه یک روحانی مسیحی در قرن بیستم، از زندان فیژل [17] ، جایی که نازیها میخواستند او را بکشند، به همین موضعگیریها میپیوندد. او نیز از خلقت پیوسته خداوند سخن میگوید: پدرم تا به حال به کار اشتغال داشته است و من نیز به کار اشتغال دارم (انجیل یوحنّا، باب ۱۴ ، آیهی ۱۷ )[18]. او این پرسش را مطرح میکند: چگونه از ایمان مردمانی سخن به میان میآید که فاقد مذهبند؟ او [خود] جواب میدهد: «خداوند به ما میفهماند که باید به منزله انسانی زندگی کرد که توفیق مییابد بدون یاری وی زندگی کند.»
بنابراین بحث ما آن نیست که ضوابط و قوانین را بر حسب یک لفظ باوری خشک مهلک تکرار کنیم، بلکه میخواهیم اصلی بیاییم که [در گذشته] برای حل این مشکل در فلان شرایط تاریخی، به کار رفته است و هم اکنون نیز مشکل ما را، براساس همین اصول جاوید و پایدار در شرایط تاریخی جدید حلّ کند.
در قرآن، جامعه روحانیت[19]، «متخصصان مذهب»، وجود ندارد: ایمان مرکز و محور حیات هرکسی است. هر انسانی مسؤول رفتار ویژه خویش است. بزرگترین فقهای ما همین الگوها را به ما ارائه میدهند. ابوحنیفه میگوید: «حرام است برکسی که دلیل من را نمیداند اما به فتوای من عمل میکند.»
و شافعی چنین توصیه میکند:«تو نباید با چشمانی بسته به من تقلید کنی، خودت بیندیش، زیرا دین همین است، تقلید در اندیشه و اصول عقاید مجاز نیست، بلکه ممنوع است.»
این مطالب توصیههای ارزشمندی است به خاطر اجتناب از هر نوع قرائت خشک و کلمه به کلمه، و این پوچی و بیهودگی جزماندیشی آیینی به معنی ادعای بهکارگیری حق قانونگزاری قرن ۹ و ۱۰ (که احتمالاً با مسائل این ادوار مطابقت داشته) در قرن ۲۰ و ۲۱ است.
محمد اقبال چون شریعتی مینوشت: هرگونه نوزایی اسلام مقتضی قرائت جدیدی از قرآن است، البته نه برای تغییر اصول جاویدان و ابدی که برای هر جامعهای با چهره ملکوتی ضروری است مانند:
تنها خداوند مالک است: آنچه که با هرگونه فردگرایی در تناقض است؛
تنها خداوند فرمان میراند: چیزی که هر نوع حکومت روحانیون[20] را رد میکند (حکومتی که در آن ذهنیت روحانیت[21] به جای خدا حرف میزند) و همچون «حزبی منحصر به فرد» و یا «اندیشهای منحصر به فرد» مدعی است برای تمامی مشکلات راه حل قطعی در دست دارد؛
تنها خداوند میداند: موضوعی که خلاف هرگونه جزمگرایی است. زیرا آنچه را که من از خداوند، طبیعت و تاریخ میگویم، درواقع اسامی آن را میگوید، که در نتیجه گذرا، نسبی و قابل تجدیدنظر است.
اما برای کاربرد اصول جاویدان و ابدی در شرایط تاریخی جدید، من نمیتوانم حتی از قضیه نابغهای مانند ابوحنیفه راه حلّی درباره مشکلات انرژی هستهای و یا برتری آمریکایی بخواهم. بلکه میتوانم از اصولی الهام بگیرم که او بر آنها تکیه میکرد: بدیهی است که نه برای تکرار قوانین و فورمولهایش، بلکه به خاطر الهام از شیوههایش.
هر قرائتی باید الزاماً تاریخی و نمادین، یعنی تفسیری از رمز و تمثیلها باشد و این از استعلایی حتی خدایی سرچشمه میگیرد، بی آنکه حد و قیاسی با زبان و ادراک ما داشته باشد.
مسأله ما، آنگونه که دوست شادروان ما، محمود ابومسعود میگفت این است : کار کردن برای فقه قرن بیستم. این کار نمیتواند با جستوجوی مکرّر و بیهوده احادیث فقهای قدیم تحقق یابد بلکه باید شیوههای نقد و نظر و خلاقهی آنها مورد تقلید قرار گیرد.
چنین است پیامی که علی شریعتی به ما ابلاغ میکند:
جمهوری بزرگ اسلامی ایران که به رهبری امام خمینی به تحقق پیوست و بزودی از یاری نظریهپردازانه و نیز مبارزهطلبانه علی شریعتی به دور ماند، بهرغم خصومت بنیادین رهبران ایالات متحده، مشکلات اقتصادی، سیاسی، و سعی در برافراشتن دیواری از دروغ در پیرامون آن، میکوشد نمونهای از اسلام زنده و پویا ارائه دهد، اسلامی به معنای نوعی تجدد که نه بهغرب استعمارگر دیروز تعلق دارد و نه به غرب امپریالیسم امروز که فردگرایی و چپاول آن دنیا را به دو بخش شمال [کشورهای غنی] و جنوب [کشورهای فقیر] درهم شکسته است و حتی شمال را نیز به آنهایی که ندارند تقسیم کرده است و این هر دو گروه به همچشمی و رقابت و و جنگی بیحاصل علیه یکدیگر کشانده میشوند که سیسال جنگ از ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ ، جنگهای داخلی اروپا، خونینترین نمونه آن است.
تجدد واقعی دیگر نه به صورت امپراتوری که به شکل همآوایی خواهد بود؛ یعنی با همکاری و همیاری برادرانهی فرهنگهای تمامی ملتها بنیان خواهد شد.
آنچه که در تاریخ غرب شایان ذکر مینماید، رنسانس قرن سیزدهم است که از دستاوردهای تمامی جهان ـ این موضوع از نظر شاگردان مدارس ما اروپائیان پنهان مانده است ـ بهوجود آمد. بدین ترتیب که تمدن اروپا تنها دارای دو منبع یهودی ـ مسیحی و یونانی ـ رومی است. طی قرنها «راه ابریشم نه تنها حامل کالا بلکه ناقل فرهنگ نیز بوده است. اروپا به یاری قطبنما، که از چین آمد، توانست با کشتیرانی به آن سوی دریاها به آنچه کشفیات بزرگ مینامد دست یازد: قطبنمایی که اختراع چینیان بود، و نیز به یاری باروت که آن را نیز چینیان کشف کرده بودند توانست به تهاجمات، فتوحات و استعمار سلطهگرانه خود جامهی عمل پوشد و نیز به لطف کاغذ و چاپ که در قرن ۱۲ ، قبل از گوتمبرگ، در چین بهوجود آمد فرهنگش را همگانی کند و به اصلاحاتش[رفرم] توفیق یابد و نیز در عنایت اعراب موفق شد از طریق آندلس، بیهیچ فرقهگرایی سه دین را مورد توجه قرار دهد، به شیوهی تجربیاش جان بخشد و به علوم شکل تازهای دهد. به یاری طلای آمریکا بود که تجارت عظیم در اروپا توانست گستردگی خودش را بیابد. و همچنین در سایهی آمریکای لاتین، ایرلند و اروپا به کمک و بهکارگیری محصولات خوراکی کشتزارهای وسیع آنجا، به ویژه سیبزمینی و ذرت از قحطی نجات یافت.
جهان با این روحیه، اما این بار با آگاهی از جهان شمولیش میتواند از خودکشی جمعی نجات یابد؛ اما زیادهرویها، غارتها و ویرانیهای طبیعت و انسانها نظام غرب سلطهگرا میتواند در کوتاه مدت آن را به سوی این خودکشی جمعی بکشاند.
ایران، در راهی که انقلاب جمهوری اسلامی آن را ملزم کرده است میتواند از طریق شرکت ـ بهویژه چین و روسیه ـ در ایجاد «راه ابریشم تازهای که بتواند تمامی جهان را از وجود خود غنی سازد و بی آنکه اقتصاد و معنویت را کنار بگذارد، نمونهی یک تجدد واقعی را ارائه دهد، بدان منظور که تمدنی جهانی را جایگزین جهان درهم شکستهی سرمایهداری کند، آنگونه که علی شریعتی آرزو میکرد و آنگونه که جمهوری اسلامی به بنیاد آن آغاز میکند.
این تمدن دیگر بر پایه سلطهی برخی و اطلاع اکثریتی قرار ندارد؛ بلکه برعکس، بر وحدت همآوایی جهانی استوار است، جهانی که هیچکس دیگری را نفی نمیکند، نه با علمش که ابزار شگفتآور تحول و تغییر و نیز ابزار ساخت جهان را در اختیار ما مینهد و نه با مقاصد و نیات ازلیش که به تنهایی میتواند، که نه برای تضعیف و درماندگی طبیعت و تخریب انسانها، بلکه برای ایجاد تجددی واقعی بهکار رود، تجددی که به هر مرد و زنی امکان میدهد تا از تمامی غنایی که خداوند در وجود او نهاده بهطور کامل استفاده کند.
چنین بود دنیایی که علی شریعتی در ذهن خود میپروراند و برماست که آن را به تحقق برسانم.
Clericature :معنای این کلمه درواقع با آنچه در بالا ترجمه شده دقیقاً منطبق نیست، زیرا تشکیلات کلیسایی در مسیحیت به شکلی است که با تشکیلات روحانیت ما مسلمانان تفاوت بسیار دارد.(م).
[1]– Ahmadu bamba
[2]– Abdel khadar
[3]– Ecrit Spirituels اگر کتاب عبدالقادر الجزیرهای مورد نظر نویسنده است نام آن رساله فی العلوم والاخلاق است.
[4]– Revification de Sciences de lee Religion
[5]– در اصل مقاله ) (Rauiah de Bassorahنوشته شده و کلمه اول آن نیز خط خوردگی دارد. به گمان مترجم هدف نویسنده رابعه بصری است
[6]– Reconstruire lapensee see religieuse de lislam
[7]– سوره مبارکه بقره، آیه ۱۷۷ ، متن ترجمه از قرآن کریم سلطانی.
[8]– سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۲ ، متن ترجمه از قرآن کریم سلطانی
[9]– Tao راه) اصطلاحی است که تائوئیستها بطورکلی برای اساس حرکتی برگزیدهاند که در نهاد تمامی فرآیندهای طبیعی موجود است. پایهگذار این مکتب Tao – tseuکه به گمانی مؤلف کتاب تااو است. این آیین، دین عمومی چینیان و مخلوطی از پرستش ارواح طبیعت و اجداد، معتقدات لائوسه و دیگر خرافات است. (اقتباس از روبر ۲ و فرهنگ معین).
[10]– Upanishads
-[11] به کتاب شرح شطحیات تصنیف شیخ روزبهان بقلی شیرازی (به تصحیح هانری کربن، چاپ ۱۳۶۰ ، تهران، انجمن ایرانشناسی فرانسه) مراجعه شد در این کتاب در دو مورد از کلمه یاسمن یاد شده است: الف) یاسمن ابد (صفحه ۴۱۳ ) که موضوع آن با متن رابطه ندارد؛ ب) یاسمنستان ولایت (صفحه ۱۵۲ ) که احتمالاً نویسنده از ترجمه فرانسوی آن نتیجهگیری کرده است و اگر کتاب دیگری از مصنف مورد نظر بوده امکان دسترسی بدان برای مترجم میسر نبود. به هر حال در «سمنستان ولایت» چنین آمده است:
پیش لشگر صبا تجلّی و شمال تدلی پیر غمناک در بیت احزان عشق با جاسوسان معشوق «انی لاجدریج یوسف لولا ان تفتدون» از آن گوید بلبل بساطین غیب آفتاب شرق قدم پیمای از دلتنگی و نادیدن جانان از کم زدن بوی «انی لاجد نفسالرحمان من قبل الیمن» از یاسمنستان ولایت بوید. تو ندانی که در این حدیث «ربی ارنی کیف تحببی الموتی» اشارات خلیل بر چیست. عروسان ملکوت چون به چشم توحید نزد شاهدان و «کذالک یری» را به چشم زخم معرفت بداد از دستتنگی توحید رنگ منقار سیمرغ قِدَم در اطیار عناصر چیست. مرغ ازل و ابد با مرغ قدم به بقاء به لباس مرغ خانگی ملکوت زمین برآمدهاند.
[12]– Cordoue (قرطبه): واقع در اسپانیای جنوبی. این شهر در سال ۷۱۱ میلادی به تصرف اعراب درآمد و به شکل بینظیری رونق یافت. در سال ۷۶۵ عبدالرحمان آن را مرکز امیرنشین خود کرد و از آنجا قدرت خود را بر تمامی اسپانیای اسلامی گسترد. در قرن دهم این شهر یکی از امیرنشینان معروف خلفای اسلامی شد. دانشمندان و علمای بسیاری از تمام نقاط جهان اسلام بدانجا سرازیر شدند بیش از بیست مدرسه و یک کتابخانه معتبر در این شهر تأسیس شد. در سال ۱۲۳۶ میلادی این شهر به تصرف فریناند سوم درآمد و افول آن بار دیگر آغاز شد. از بناهای تاریخی این شهر مسجد بزرگی است که پس از تصرف مسیحیان به فرمان فریناند سوم به کلیسا بدل گشت.(برگرفته و خلاصه شده از روبر ۲ ).
[13]– Abucasis فرزند ابوالقاسم بین عباس الزبراوی: او جراح بود و رسالهی مهمی در طب و جراحی عملی از خود بجای گذاشت.(برگرفته از دوبر۲ )
[14]– برگرفته از ترجمه قرآن کریم، ترجمه مسعود انصاری
[15]– برگرفته از اصل متن اسلامشناسی مرحوم دکتر علی شریعتی. از انتشارات چاپخانه طوس، مشهد، سال ۴۷ .
[16]– ترجمه برگرفته از کتاب اسلامشناسی دکتر علی شریعتی.
[17]– feigel
[18]– تنها به ترجمه فارسی، عهد قدیم و جدید چاپ ۱۹۴۷ دارالسلطنه انگلیس که به همت لویی سگوند تهیه شده است مراجعه شد. در انجیل یوحنّا در باب ۱۴ آیه ۱۷ این مفاهیم به نظر رسیده اما در آیه ۱۱ و ۱۲چنین آمده: پدری که در من ساکن است این اعمال را میکند، مرا تصدیق کنید که من در پدر هستم و پدر در من است و مرا به سبب آن اعمال تصدیق کنید، آمین آمین هرکس که به من ایمان آورد کارهایی را که من میکنم او نیز خواهد کرد(م).
[19] Clericature :معنای این کلمه درواقع با آنچه در بالا ترجمه شده دقیقاً منطبق نیست، زیرا تشکیلات کلیسایی در مسیحیت به شکلی است که با تشکیلات روحانیت ما مسلمانان تفاوت بسیار دارد.(م).
[20]– Theocratie
[21]– Clerge