“شریعتی، سیاست و ایران امروز” (۵ خرداد ۱۳۹۷)
بنیاد شریعتی برگزار کرد:
“شریعتی، سیاست و ایران امروز”
روز شنبه مورخ پنجم خردادماه سال جاری (1397)، بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی میزبان میز گردی با عنوان «شریعتی، سیاست و ایران امروز» با حضور آقایان دکتر عباس منوچهری، دکتر حاتم قادری، دکتر مراد ثقفی و دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی بود. این نشست که قرار بود در دانشگاه تهران برگزار شود به دلیل مخالفت مسئولین با حضور آقایان ثقفی و قادری لغو شد و این بار در بنیاد شریعتی ممکن گردید. آنچه در ادامه میخوانید، گزارشی است از این میزگرد.
عباس منوچهری: شریعتی و دموکراسیتمام عیار
عباس منوچهری بحث خود را با تذکر این نکته که «اندیشه سیاسی، نظریه حکومت نیست» ذیل عنوان «شریعتی، سیاست و دموکراسی» ارائه داد. وی با بیان اینکه در فرآیند پژوهش اندیشهشناسانه، “روش” بسیار تعیینکننده است، چهار مؤلفه در فرآیند شکلگیری اندیشه را «متن، زمینه و زمانه، مفسر و مؤلف» دانست. منوچهری از روش کنش گفتاری(speech act) اسکینر برای خوانش آرای شریعتی استفاده کرد. وی با بیان اینکه شریعتی را باید بینامتنی خواند، روش تفکر شریعتی را با الهام از باسکار، “رئالیسم ژرفانگر” دانست. به نظر منوچهری، شریعتی قائل به وجود تضاد در بطن عالم بوده و دیالکتیکی بودن اندیشه شریعتی، معطوف به غایتی است که همان اصل توحید است. وی با اشاره به خوانش شریعتی در تفسیر سوره روم، اذعان داشت که شریعتی سیاست را “آگونیستیک” میبیند و از همین رو سیاست برای او همانا “ستیز علیه سلطه” است. منوچهری با رویکردی دلالتی به اندیشه سیاسی، دلالت هنجاری شریعتی را “آگاهی- آزادی- قسط” (نظریه “خیر” شریعتی) خواند که در شمایل “ترادف اجتماعی خدا و ناس” صورتبندی میشود.
حاتم قادری: شریعتی در محاق؛ پرده دوم
حاتم قادری با اذعان به اینکه شریعتی را همواره به عنوان “متفکری دینی” میشناخته است از اینکه برخی طرفداران شریعتی وی را از متن دین بیرون میآورند انتقاد کرد. وی با این پرسش آغاز کرد که “گفتههای شریعتی چقدر با مستندات همخوانی دارد؟” و ادامه داد: وقتی به مستندات تاریخی بر میگردیم، کمتر سازگاری با گفتارهای شریعتی میبینیم. به نظر وی، شریعتی تصاویری به دست داده که کمتر در قرآن و مجموعه احادیث یافت میشود و وظیفه طیف نوشریعتی، مستند کردن گزارههای دینی شریعتی است. وی در بخش دوم سخنانش به این نکته اشاره داشت که «شریعتی را باید با توجه به تقرر وجودیاش درک کرد.» اگر میان اندیشه و اندیشمند بتوانیم نوعی نسبت و درگیری قائل شویم، باید پرسید که شریعتی چه نسبت و درگیریای با اندیشهاش دارد؟ قادری با بیان اینکه «به نفع ما بود تا در دهه 30 و 40 بهجای رادیکالیسم اسلامی، دچار نوعی بحران معرفتی میشدیم» گفت: نوشریعتی باید بتواند اثبات کند که گزارههای شریعتی مستقل از تقرر وجودیاش بوده است. قادری در بخش سوم سخنان خود شریعتی را «وانمودگری بسیار بزرگ» خواند و ادامه داد: انسانها در شرایطی چیزهایی را به خود برمیبندند و به همین خاطر، میزان وانموده های شریعتی خیلی بیش از چیزهایی بوده که در اختیار داشته است. از نظر قادری، شریعتی به گونهای وانمود میکرده که گویا همه چیز را میدانسته است.
محمدجواد غلامرضا کاشی: زبان و خلق حیات سیاسی
غلامرضاکاشی با پرسش از اینکه « ما چرا نیازمند فرمی از اندیشه برای جامعه امروز هستیم؟»، با خوانشی هانا آرنتی از سیاست، حیات سیاسی در ایران را دچار نوعی “احتضار” دانست. به این معنا که در اکنون جامعه ایرانی هیچ مرجعیتی وجود ندارد که افراد به واسطه آن به یک “فردگرایی خودخواهانه” گرفتار نشوند. وی ادامه داد: روشنفکری ایرانِ پس از انقلاب که از اوایل دهه هفتاد و در تقابل با شریعتی شکل گرفت، در انحطاط حیات سیاسی نقشی تعیینکننده داشت. کاشی در نقد سخنان حاتم قادری و با بیان اینکه حیات زنده سیاسی، وابسته به صدق و کذب کلام و گفتار نیست، وجه مشخصه روشنفکری ایران در پس از انقلاب را “دانشگاهی بودن” آن دانست. کاشی با بیان اینکه ما دچار پُزهای آکادمیک بودیم بی آنکه دردی از مسائل انضمامی ما حل کند، گفت: فاجعه ما این بود که کارکرد دانش را در میدان عمل برای پیشبرد اراده خیر فراموش کردیم. وی با پرسش از اینکه دانشگاه ما با وجدان عمومی چه نسبتی دارد، اذعان داشت که مخاطب گفتاری که پس از انقلاب تولید شد یا دانشگاهیان بودند یا حکومت. به نظر کاشی، ماحصل ناخواسته کلام روشنفکران پس از انقلاب، “بداهت شر” بود. به نظر وی، لیبرالیسمِ اینجا، اکنون و درعملِ روشنفکری ایرانی پس از انقلاب هژمونی ای تولید کرد با این گفتار که: «قرار نیست زندگیمان را فدای کسی بکنیم!» در برابر، وی با بیان اینکه «سیاست آنجایی است که ما وجدان اخلاقی خلق کنیم»، شریعتی را متفکری عمیقاً سیاسی دانست. متفکری که روشنفکر حوزه عمومی است، زبانش، خالق امر سیاسی است و اندیشهاش، خالق سوژه اخلاقی و مسئول.
مراد ثقفی: راههای گوناگون دموکراسی
ثقفی با بیان اینکه در دوران شریعتی بحث دموکراسی مطرح نبود، روش شریعتی در تبیین امر سیاسی را به الهیات سیاسی شبیه دانست که البته به نظر وی تلاش شریعتی در این راستا ناکام بوده است. ثقفی در ادامه گفت: تلاش شریعتی برای رسیدن به دموکراسی در حالی به شکست انجامیده که نتیجه آن، ظهور تودههای بیشکلی است که به دنبال پیشوا میگردند. وی علی رغم اینکه شریعتی را مروج تک صدایی دانست، اذعان داشت: «رهروان اندیشه شریعتی، تلاش گران پروسه دموکراتیزاسیون در ایراناند و پیروان شریعتی، به نفع دموکراسی فعالیت میکنند.» مراد ثقفی پرسش اصلی را معطوف به نسبت های ممکن میان اندیشه ای که دموکراتیک نیست و کنش دموکراتیک کسانی که در دو دهه اخیر در مبارزات دموکراسی خواهی ایران نقش داشته اند و خود را در نسبت با شریعتی تعریف می کنند دانست. وی همچنین، با الهام از اندیشه تروتسکی، تفکر شریعتی را با عطف توجه به تئوری “نهضت در برابر نظام”، ذیل نظریه “انقلاب دائمی” دستهبندی کرد.
این میزگرد با پرسش و پاسخ میان مهمانان میزگرد و مخاطبین ادامه یافت، بخشی از این گفتگوی انتقادی میان سخنرانان به شرح زیر است.
کاشی: شریعتی سوژه هایی پدید می آورد که دموکراسی خواهند من این را با مدل ویتگنشتاینی تحلیل می کنم که اساساً مسئله او این است که معنای کلام را نباید در کلام جستجو کرد بلکه در کارکرد خاصش در فرم های زندگی باید جستجو کرد. خود شریعتی را هم باید همین گونه دید. شما چرا میان شریعتی و هوادارانش نوعی دوگانه برقرار می کنید؟
ثقفی: من به دوره جدیدی از حیات پیروان شریعتی اشاره کردم و از روی سایر دوره ها پریدم. دوره ای را مد نظر قرار دادم که با آغاز دهه هفتاد مقارن است. اما می توانم بگویم که با حذف جبهه ملی از صحنه سیاست ایران و ثانوی شدنش پس از خرداد 1342، ما دیگر گفتار دموکراتیکی نداشته ایم.
منوچهری: اصل پرسش در باب سیاست و دموکراسی در اندیشه شریعتی بود. خود مفهوم سیاست ابهام دارد و منظورمان از سیاست و دموکراسی مشخص نیست. ما چیزی به نام گفتار دموکراتیک نداریم بلکه اندیشه سیاسی داریم که قائل به نوعی از دموکراسی است. این ابهام ها روی بحث های دیگر سایه می افکند. اما در مورد تقرر وجودی متفکر با اندیشه اش باید گفت که در مورد کدام اندیشمند چنین موضوعی مصداق ندارد؟ این امری کاملاً طبیعی است. در بحث روش فهم آراء و افکار عرض کردم که شامل چهار مؤلفه است. همان چیزی که در باب شریعتی میتوان گفت در مورد خود شما یا هر شخص دیگری به عنوان مفسر هم صادق است. حال اما خطر آن می رود که تقرر وجودی را به روانشناسی معرفت یا حتی جامعه شناسی معرفت تقلیل دهیم. یعنی رابطه قطعی، یک طرفه و پوزیتیویستی بین خصوصیات شخصی متفکر و خاستگاه اجتماعی اش برقرار سازیم. ما نمی توانیم همه مؤلفه هایی را که در اندیشه ورزی نقش دارند به تقرر وجودی تقلیل دهیم. اگر شریعتی پنج دلالت(تاریخی-وضعیتی، بنیادین، هنجاری، کاربردی، راهبردی) انیدشه سیاسی را داراست پس یک متفکر سیاسی است و نمی توان اندیشه اش را به تقرر وجودی اش تقلیل دهیم.
اصل قضیه اما پرسش از دموکراسی است در حالی که گفته های آقای ثقفی مستند به گفته ها و تکست های شریعتی نیست. دموکراسی نوعی نظریه اقتدار است بدین معنی که اقتدار عمومی باشد. دموکراسی نامی است که به شیوه ای از حکمرانی داده می شود. حکومت یا حکمرانی فی نفسه خیر و شر درش نیست اینکه چه می کند یا در خدمت چه باشد مهم است بنابراین این دلالت راهبردی هر مکتب فکری است. پس نظریه حکومت کفایت نظری ندارد و قائم به خود نیست.
شریعتی تکامل گراست اما نه تکامل گرای داروینی یا هگلی یا مارکسی. موضوع این است که هم قائل به یک سیر دیالکتیک تاریخی است که دیالکتیک ماتریالیستی نیست دیالکتیک ایدئالیستی هگلی. مسیر تاریخ را دو سویه برای آن قائل است که یک طرف خلافت غصب و زورگویی و در کانتکست ایران استبداد و … یک طرف مردم. و دقیقا روی مردم تاکید دارد. شریعتی وقتی امت و امامت را میگوید و بحثایی که در جهت گیری طبقاتی اسلام دارد، با توجه به اینکه در ترادف برای ناس و مردم اصالت تاریخی الهایاتی قائل است یعنی یک جور الهیات اجتماعی دارد که مردم و ناس در کانون آن هستند منتها بحث بر سر این است که دوسویگی و ستیز بین سلطه و مردم(در قالب جنبش ها و مبارزات و …) در جریان است. در زمینه چه باید کرد؟ شریعتی قائل به دو مرحله دموکراتیزاسیون است. وی بحث امت و امامت رو که در نهایت در قالب یک حزب فکری-عملی مطرح می کند. مرحله اول مرحله ای است که شریعتی قائل به نوعی دموکراسی نمایندگی است که نماینده اش روشنفکران و نیروهای روشنگر است و بعد در مرحله بعد قائل به نوعی دموکراسی رادیکال است. نظریه نظام و حکومت شریعتی دموکراسی رادیکال شورایی است بنابراین مسئله فهم از این دو است. مفهوم امام برای شریعتی الگوی راه است نه اینکه شخصیتی یا گروهی که انتخاب شده اند مختارند که هر کاری را انجام دهند.
قادری: من نگفتم اندیشه و تقرر جداست. وقتی شما تقرر وجودی را می پذیرید نمی توانید به سادگی از آن عبور کنید و بگویید که شریعتی یک اسلام واقعی را به ما معرفی کرده است. اگر تقرر در اندیشه من مؤثر است دیگر بحث از اسلام اصیل و واقعی بی معناست. باید گفت که من بر اساس تقرر وجودی ام اسلام را چنین درک می کنم. این فرق می کند با همه دعاوی که شریعتی سعی می کرد به مخاطبش القا کند. اگر ما دچار بحران معرفت می شدیم در میافتیم که نسبتی میان اندیشه و وضع آدمی وجود دارد. ولی آمدیم و گفتیم که ما دنبال اسلامی می گردیم که در طی قرون از دیدگان پنهان شده اسلامی که اصیل و درست است. اگر این را بگویم یعنی که مستقل از تقرر وجودی می اندیشم. اما وقتی اتخاذ سند می کنم پس در رابطه با تقرر وجودی ام هم سخن می گویم. مارکس نیز تقرر طبقاتی به ما می دهد. من نمی گویم تقرر وجودی را به روانکاوی خاص شریعتی تبدیل کنیم که به نظر من رمانتیک بودن، خرده بورژوا بودن، عصیان گر بودن که در واقع به کانتکست ما بازمیگردد به وضعیت خاص شریعتی بازمیگردد و به نیروهای جوان دهه چهل و پنجاه نیز باز میگردد. اگر از این زاویه متفکر به اسلام نگاه می کند پس نمی توانیم از اسلام به گونه ای سخن بگوییم که از آسمان نازل شده است و از دل تاریخ لایروبی می کنیم و به مخاطب عرضه می کنیم. چنین چیزی شدنی نیست. دموکراسی در اندیشه شریعتی را باید بر اساس ابتنا به اسلام درآورد.
به دکتر کاشی: وقتی شما فرم را در برابر بررسی و وجه آگاهی برجسته میکنید آدم ها به صورت دومینویی در جامعه فعال می شوند رهبران و آدم های خودشان را پیدا می کنند و وقتی توده ها از جای مختلف بر میخیزند دیگر به شریعتی گوش نمی دهند بلکه به دیگران گوش می دهند.
کاشی: من شریعتی را تقلیل به فرم ندادم راجع به فرم تفکر شریعتی سخن گفتم. ببینید مسئله اصلی بنده این بود که ما در عرصه سیاسی به سخن گفتن درباره امر سیاسی نیاز داریم که آکادمیسین ها و پژوهشگران و … انجام می دهند اما ما به چیز دیگری نیز نیاز داریم و آن خلق امر سیاسی است به واسطه زبان. ما با گفتگو و ارزیابی و نقد امر سیاسی همیشه بهره مند می شویم اما چیزی را در واقعیت نمی توانیم تکان دهیم و چیزی را در حیات سیاسی خلق کنیم. فرم اندیشه شریعتی مقتضی خلق امر سیاسی است نه اینکه این گفتگو صرفا منتهی شود به گفتگو درباب امر سیاسی. این کار کسی است که بیرون از حوض ایستاده است و دارد نظارت می کند و درباب آن سخن می گوید. در غرب هم مارکسیسم آکادمیسین آخرش چیزی را در عالم تکان نداد. مهم اما کسی است که در حیات سیاسی نیرو تولید می کند. کارنامه روشنفکری روی میز است. بیست سال است که کاری نکرده ایم.
ثقفی: برای ساختن دموکراسی به جامعه مدنی نیاز است.
گزارش کامل این نشست و نیز پرسش و پاسخها میان حضار و سخنرانان
صوت کامل این نشست روی کانال تلگرامی بنیاد فرهنگی شریعتی: https://t.me/Shariati_SCF