سی سال پس از آن هجرت بزرگ | هادی خانیکی (شرق نیوز ـ ۱۳۸۶)
سی سال پس از آن هجرت بزرگ
شریعتی و پرسش های ناتمام او
هادی خانیکی
منبع: شرق نیوز
تاریخ: ۱۳۸۶
در زمستان ۱۳۵۵ وقتی بخشی از مسائل و دشواری های جدیدی را که در فرآیند مبارزه علیه نظام شاه از سوی برخی مارکسیست ها پیش آمده بود، به دکتر شریعتی گفتم، داغ و درد همیشگی او را در تحمل و تامل جدیدی دیدم؛ او پس از سکوتی طولانی گفت زمانی نوشتم که «چه باید کرد و از کجا آغاز کنیم؟» فکر می کنم امروز باید دوباره فکر کنم که «چه باید کرد و از کجا آغاز کنیم.»
از آن روز – دوشنبه 26 اردیبهشت 1356- که دکتر علی شریعتی برای پاسخ گفتن به پرسش های پیش روی روشنفکران مسلمان و مسوول دست به هجرتی دور از انتظار زد، سی سال گذشت. آیا سی سالگی زمان مناسب برای بازاندیشی درباره آن دغدغه ها و داغ ها و آن «حریف شبانه ای» که در هماوردی های نظری و عملی عصر خویش کارهایی کارستان کرد، نیست؟ شریعتی در فراز و فرود سیاست مورد ارزیابی های گوناگون اندیشه ای قرار گرفته است، اما حقیقت آن است که ابعاد و دامنه های تاثیر اندیشه و شخصیت او فراتر از دوران و مکان زیست او است.به گفته رهنما در اثر محققانه «مسلمانی در جست وجوی ناکجاآباد» اشخاص گوناگون می توانند خود را با دنیاهای متفاوت وی خو دهند و عبارات گوناگون موجود در آثار وی می توانند هر یک نماد وجوه مختلف شخصیت این مرد باشند. شریعتی که بی شک یکی از برجسته ترین روشنفکران ایرانی در قرن بیستم است، معجونی خاص و منحصربه فرد بود و فراتر از آن که بتوان در قالب های متعارف و مرسوم قرارش داد. کسانی که می کوشند چنین چهره ای از وی ترسیم کنند، تنها کاری که می کنند خدشه دار کردن شخصیت این مرد است… شریعتی روانکاوی بود که به خوبی نیازهای مردم خود را شناخته بود و به درستی پاسخگوی نیازها و دردهای مخاطبان خود بود، داستانی که او روایتگرش بود همان قصه ای بود که آنان مدت ها در انتظار شنیدنش بودند… او به عنوان کسی که از شرایط متعارف و مرسوم و چارچوب های خشک و ماندگار نفرت داشت، از هر لحاظ فردی جهان وطن بود و افق های ذهنش تا دوردست ها وسعت داشت. از دید شریعتی پدیده ها و رویدادهای پیرامونش تک علتی و دارای یک دلیل واحد نبودند، او استاد بی بدیل ترکیب سازی بود و خود نیز یک ترکیب محسوب می شد.شریعتی آخرین سال های عمر را از سویی با امید به وقوع تحولی بزرگ در متن جامعه و فرهنگ اسلامی و ایرانی و از سویی دیگر با دغدغه های بسیار برای پاسخگویی فکری به پرسش های دشوار زمان پشت سر نهاد. او «امیدوار ناآرامی» بود که در پی افقی نو برای آفریدن نقش های موثر می گشت؛ پناه به عرصه ای جدید برای بازاندیشیدن و گشودن میدان هایی تازه برای توانمندسازی اندیشه دینی. آغاز ناتمام شریعتی، سفر به آن سامان بود.شریعتی همه پرسش های عصر خویش را در یک ضرورت فشرده کرده بود؛ شناخت «حریف» و توانمندی در برابر «رقیب»؛ «امپریالیسم و استبداد»، حریفان دامن گستر جهان و جامعه ما بودند و «مارکسیسم» رقیبی که در عرصه اندیشه و عمل برای عدالت و رهایی داعیه های بسیار داشت. فضای سیاسی و فکری ایران در آن ایام سخت از این پرسش ها متاثر بود؛ چه کسی می تواند مبارزه کند و چگونه می توان و باید مبارزه کرد؟ گفتمان غالب؛ «انقلاب» بود و رقابت اندیشه ها در توانایی بر پیشبرد و تحقق «انقلاب» بود. دغدغه و تلاش شریعتی نیز طبیعتاً همان بوده که به گفتمان غالب و مساله زمانه اش از منظر و موضع دین پاسخ گوید.
در زمستان 1355 وقتی بخشی از مسائل و دشواری های جدیدی را که در فرآیند مبارزه علیه نظام شاه از سوی برخی مارکسیست ها پیش آمده بود، به دکتر شریعتی گفتم، داغ و درد همیشگی او را در تحمل و تامل جدیدی دیدم؛ او پس از سکوتی طولانی گفت زمانی نوشتم که «چه باید کرد و از کجا آغاز کنیم؟» فکر می کنم امروز باید دوباره فکر کنم که «چه باید کرد و از کجا آغاز کنیم.»
اکنون پس از 30 سال می توان به روشنی دید که شریعتی پرسش زمانه خویش را به درستی یافت و با همت و تلاش آن را در متن جامعه و نه در حاشیه اش پی گرفت، حاصل این مهم رهیافت های گرانسنگ و ماندگار جامعه روشنفکری در تبیین مفاهیم عمده انسانی و اجتماعی از منظر «اسلام محمدی» و «تشیع علوی» – به گفته خود او- است. آیا زمان آن نیست که روشنفکر مسلمان به جای گسست از این تجربه، از راه و رویکرد او برای فهم درست مسائل جامعه و جهان و پاسخگویی راهبردی تجربه ای نو بیافریند؟
لینک : اینجا