همیشه جوان (هفتهنامه چلچراغ ـ ۱۳۸۶)
همیشه جوان
سرگذشت شریعتی در ۳۰ سال پس از شهادت
منبع: هفتهنامه چلچراغ
تاریخ: ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
سیامین سالگرد شهادت دکتر رسیده و من برای اولین بار مردد بودم که پرونده این مطالب را به عهده بگیرم. واقعاً اگر کس دیگری بود کار را به او وامینهادم و خودم به یادداشتی بسنده میکردم و شاید همین اندازه هم نه. دلیل این تردید نه باورهایم که شرایط پیرامونی بود و اتفاقات اجتماعی. سالها در نشریات مختلف برای دکتر ویژهنامه درآوردهام و یادداشت نوشتهام و حتی پشت تریبون رفتهام و … دیدم شده این همه سال و شده عادت! دیدم این سالگرد و این ویژهنامهها، که سر و کلهاش اواخر خرداد پیدا میشود و محو میشود تا خردادی دیگر و دادی دیگر. دیدم دکتر هم شده بهانهای برای تکرار و این ویژهنامهها شده یک سنت تکراری و … و میدانستم که دکتر از این سنتهای دست و پا گیر و عادتهای تکراری چقدر گریزان است. ترسیدم که نکند داریم با این یادآوریها در عمل او را از یاد میبریم، نکند یک روز در سال طرحش میکنیم تا 364 روز از مطرح کردنش بپرهیزیم… خلاصه دستم به کار نمیرفت و با خودم نشستم به دوره کردن تمام این سالها و حاصل شد این سطوری که در پی میآید.***
«ای بله شریعتی ایراداتی دارد.» این جمله داستان شریعتی است در دهه 60، در سالهای آغازین پس از انقلاب. حرف اصحاب قدرت این است که شریعتی اشکالات فراوانی دارد و حاصلش این که تعدادی از کتابهایش چاپ نمیشود. از نیمه دوم دهه 60 شریعتی تنها نام یک خیابان است که در واقع آن هم با رودربایستی مانده. در نیمه دوم این دهه تاختنها پررنگتر میشود. «اشکالاتی دارد» تبدیل میشود به «اشکالاتش زیاد است». پس از پایان جنگ و ایجاد مجال برای آغاز بحثهای کلامی در جامعه، گروهها و دستهها و نهادها و بنیادها و … یاد وظیفهای ملی- میهنی و البته به قولی وظیفهای دینی- مذهبی میافتند و آن اینکه «شریعتی به دین ضربه زده»، «شریعتی جریان روشنفکری را منحرف کرده»، «شریعتی فقط ایجاد هیجان کرده»، «نثرش بعضی جاها بد نیست فقط به درد انشا میخورد»… اینها مشتی است نمونه خروار. مراسم خودجوشی که هر ساله دانشجویان و جوانان برای او برپا میکنند، با مشکلات فراوان روبهرو میشود. با آرامتر شدن فضای جامعه به تدریج حمله به شریعتی تندتر میشود. این بار به کسانی که از زاویه حمایت از دین به دکتر میتازند بعضی روشنفکران هم اضافه میشوند. و فریادی نو که «شریعتی دین را ایدئولوژیک کرده» و چون ایدئولوژی و ایدئولوژیکاندیشی بد است پس شریعتی هم … جالب این است که کسی بحث علمی نمیکند. علمی نمایی چرا اما بحث واقعی و تدبر علمی نیست. نوع نگاه شریعتی به ایدئولوژی، تعریف او از این مقال، اندیشههایش و … گویا اصلاً مهم نیست. یک برداشت مارکسیستی از ایدئولوژی تعریف میشود، بعد جمله شریعتی دین را ایدئولوژیک کرد میآید و بعد این جملات که تبدیل به شعار روشنفکری مد روز میشود: «ایدئولوژی دین را قشری میکند»، «ایدئولوژی به لایهای سطحی از دین میپردازد و به آن جزماندیشانه مینگرد.» … و معنای این حرفها اینکه شریعتی دین را قشری، جزماندیش، سطحی و … کرده است! جالب اینکه همین دوستان در تریبون صراحتاً اعلام میکنند: «هرجا که دست شریعتی در میان است، پای من میلرزد.» اما این تعریف و تمجیدها در ناسزاهای به ظاهر روشنفکرانه رنگ میبازد.
در میانه دهه 70 دو جریان با تمام توان دکتر را به واقع میکوبند. یک گروه رسماً او را عامل دگماندیشی و تمام مصائبی که در این سالها دیدهاند معرفی میکنند و مجله و کتاب و سخنرانیهایی دارند همه در رد او. و عدهای دیگر هم از تریبونهای رسمی تا محفلهای مخفی از بنیادهای صاحب قدرت کتابساز تا بنگاههای صاحب مکنت انتشاراتی با تمام وجود میکوشند که بگویند او یک ضد انقلاب به تمام معنی بوده. این طرف میگوید او متهم است که انقلاب کرده و طرف دیگر رسماً اعلام میکند او ساواکی بوده است! و طرفه آنکه این دو گروه هر دو با هم در صلح و با یک تفکر و یک عقیده در تضاد و حتی دشمنی: با شریعتی! کماکان دانشجویان و جوانان برای او سالگرد برگزار میکنند و کماکان برای این کار به شدت در تنگنا هستند. خب البته سخت است مراسم برگزار کردن برای ساواکیای که انقلاب کرده و متحجر جزماندیشی که با حرفهای روشنفکرانه به دین ضربه زده!
دوم خرداد میرسد و با خود میگوییم «آزادی، خجسته آزادی» حالا وقت نفس کشیدن است. لابد یک بار دیگر شریعتی. اما ورق کلاً برمیگردد. و اولین شعار و اولین تریبون و اولین سخنرانیها اینکه «شریعتی مخالف آزادی بود» و «شریعتی با دموکراسی به هیچوجه سر سازش نداشت». و ما حیران که کسی که سالیان متمادی متهم میشد به اینکه با ترویج این مقولات و با ترغیب مردم به اندیشه در دین و اجتهادهای هماره و پرهیز از تبعیتهای کورکورانه و فاقد اندیشه به همه چیز ضربه زده، در اولین روزهایی که دموکراسی و آزادی میشود مد روز، نخستین اتهامش مخالفت با آزادی و اندیشه است! این بار تمام روزنامهها و کتب و سخنرانان با تمام قوا داد خود و مهتر و کهتر را از شریعتی میستانند که او ریشه و پایه تمام این انحصارطلبیهاست. از آن سو نیز مخالفان دیرین دکتر به میدان میآیند و این بار در مخالفت با جریان دوم خرداد. چنانکه چهره شاخص و تئوریسین جناح مقابل که از نامدارترین مخالفان شریعتی پیش از انقلاب تاکنون بوده وارد عرصه سیاسی میشود و هر دو سوی سیاست ایران در تقابل با هم و در یک چیز مشترک: مخالفت با شریعتی! این با استدلال دین، که شریعتی با آزادی به دین ضربه زد و آن با استدلال آزادی که شریعتی با قشرینگری آزادی را نابود کرد. در این میان چه چهرههای فراوان که در سخنرانیها فحوای کلامشان این است: «انحصارطلبیهای ما در سالهای 59 و 60 و … تقصیر شریعتی است که در سال 56 مرد!» چه بسیار کسان که انقلاب فرهنگی کردند و تسویهها و خشونتها و حالا پشت تریبون مدعی بودند که اصلاً مولد خشونت در دو دهه اخیر در ایران شریعتی است. چه شگرف بازیها دارد این گذر ایام. بحثهای روشنفکری هم کماکان روی موج و براساس مد و متأسفانه عوامزده و عوام زده و عوام زده که … «انقلاب بد است»، «هر حرکتی به سوی بهتر کردن اجتماع جهنمی میسازد برای دیگران» و خب شریعتی معلم انقلاب است و خواسته جامعهای ایدهآل بسازد، پس او متهم اصلی است. این دو فرض (دقت کنید، فرض) کنار هم گذاشته میشود و حکم تیر خلاصی برای دکتر از آن منتج!
هیچ کس هم نمیپرسد چرا و براساس کدام بحث تاریخی – اجتماعی انقلاب اساساً بد بوده. انقلاب فرانسه، انقلاب الجزایر … اثرات اینها بررسی شده و شما به این نتیجه رسیدهاید که انقلاب بد بوده و شریعتی (که میگوید انقلاب زودرس و براساس ناآگاهی تأثیر معکوس دارد) متهم به انقلابیگریهای بیهوده؟ چرا در استدلال برای حرکت به سمت جامعهای بهتر و ایدهآل تمام انگشتهای اشاره به سمت هیتلر میرود و بعد با ساده کردن ماجرا پای هایدگر میآید وسط و نازیسم و … شریعتی!
این همه چهره بزرگ تاریخساز که به سمت جامعهای بهتر حرکت کردند هم یک سر همه فراموش میشوند! چرا که هیچ یک به کار این مثالها نمیآیند. نه مجال این حرفها نیست. روشنفکری جوزده در میانه کارزار که زورش به گروه مخالف نمیرسد (همان گروه که مخالف شریعتی هم هست) و میبیند که شاگردان دکتر چطور قربانی ماجراهای متحجرانه میشوند (دکتر شریف را که فراموش نکردهایم) ناگهان به شریعتی حمله میکند و شکر که یک نقطه تعامل و تفاهم بین دو طرف پیش میآید!
زمان بدین منوال میگذرد، رئیس وقت صدا و سیما نام رئیسجمهور وقت را از لیست کسانی که باید نظراتشان در مورد شریعتی، در سالگرد او از تلویزیون پخش شود حذف میکند که نکند حرف مثبت و تأثیرگذاری به گوش مردم برسد و … تا امروز حکایت همین است، اما یک نکته مهم مغفول مانده. در تمام این سالها کتابهای دکتر در تیراژی میلیونی چاپ میشود. مخاطبان او کماکان دانشجویان و جوانانند. در نزد اینان هر اتفاقی، هر حرکتی، هر کتابخانهای، هر مراسمی با ردی و نشانی و عکسی و پیامی از دکتر علی شریعتی معنی پیدا میکند. او نفس میکشد. پر شور و پر حرارت. او هنوز در هر کتابش حرف میزند. حسینیه به تعداد مخاطبان او تکثیر میشود و … او را همه دوستان و دشمنان میکوبند. حتی آنها که باید بنوازند سیلی میزنند. و چه پز دلچسبی میشود این به شریعتی تاختن و اساساً چرا که نه. هم اشکال سیاسی- امنیتی ایجاد نمیکند (حتی مصونیتآور است) هم پز روشنفکری با خود میآورد! بشتابید که غفلت موجب پشیمانی است. جوانان و دانشجویان اما در تمام این سالها و در تمام این فراز و فرودها با اویند، هر روز فزونتر از پیش. بیتردید راست میگوید خداوند سبحان که «و مکروا و مکرالله، و اللهُ خیرالماکرین.»