در مقابل شکنجه حسرت یک «آخ» را بر دل دشمن گذاشت | آیتالله لاهوتی (روزنامه کیهان ـ ۲۹ خرداد ۱۳۵۸)
در مقابل شکنجه حسرت یک «آخ» را بر دل دشمن گذاشت
آیتاللّه لاهوتی
منبع: روزنامه کیهان
تاریخ: ۲۹ خرداد ۱۳۵۸
آدمهایی مثل دکتر شریعتی … نظیرش شاید حالا حالاها پیدا نشود. او در محیطی میزیست که خفقان بود، روحانیت مرتجع بود و خیلی موانع در راه او وجود داشت. با او مخالفتها میکردند که امروز هم بعضیها میکنند!
«فاطمه، فاطمه است» را بخوانید. بهترین کتاب است در شأن حضرت فاطمه. بنظر من تا الان که کتابهایی دربارهٔ حضرت فاطمه نوشته شده است، این کتاب ظاهراً و باطناً بهترین کتاب است. ببینید جامعهٔ ما چقدر نمک بحرامی میکند! ۲۴ساعت رادیو را کنترل بکنید غالب سخنها، یا نقل بمعنا، یا عبادات دکتر شریعتی است. اگر «اسلام منحرف» دارد، آن را در رادیو نخوان دیگر! برای اینکه بهتر از آن، آخر نیست. وقتی میپرسند دربارهٔ اسلام چه کتابی بخوانیم، شما تا بحال شنیدهاید که کتابهای دیگری را معرفی کنند؟ دعا را که نمیفهمند، تفسیر هم که نشده، بعد هم به آن صورت اصولاً تدوین نشده است نمیگویم که از این بهتر نمیشود نوشت و نمیگویم که هر چه او گفته «وحی مُنزل» است اشتباه هم داشته، هرگز هم نگفته «حرف آخر»ست … ولی خوب! اینکه آدم حق ناشناسی بکند که دیگر درست نیست. من در سالهای ۵۲، ۵۳، ۵۴، ۵۵، ۵۶، ۵۷ در زندان بودهام. بعد هم این اواخر یک ماه زندان بودم، دو ماه بیرون. ما میدیدیم، اگر مثلاً دو هزار نفر در زندان هستند، هزار نفرشان مسلمان هستند، هزار نفرشان غیر مسلمان. از آن هزار نفر مسلمان، ۹۵۵ نفرشان متأثر از افکار دکتر شریعتی بودند، و غیر مسلمانها وقتی کتابهایش را میدیدند، میگفتند: «اگر اسلام این است، ما قبولش داریم» خوب! به جای اینکه او را بکوبید و خرابش کنید، بیایید آنرا تکمیل کنید. همهاش که باطل نیست این همه نوشته را بگیریم که همهاش باطل است!
رفته بودم مشهد، «آقای … گفته، حرف فلان شخص را نزن» گفتم: چرا؟ گفتند «او از دکتر شریعتی دفاع کرده است» گفتم «مگر دکتر شریعتی چهاش است؟» گفت: «آقای …، نوشتههایش را تحریم کرده است»! گفتم: «الان که نوشتههای مارکس هم آزاد است در حکومت اسلامی که شما میگویید همهٔ نشریهها آزاد است، آیا دون شأن یک روحانی نیست که بگوید: خواندن این کتابها را جایز نمیدانم!»
مرحوم دکتر شریعتی، در تاریخ ادیان، هنگام بررسی دین در هند، آنجا که جنبهٔ فیلسوفانه مذهب بودا و هندیها را پیش میکشد، میگوید که «از خدا میخواستم که این واقعیتها وجود داشته باشد» چون روح او به این کشش داشت.
به عنوان مثال برای پسرش، کتاب مثنوی میفرستاد. این در واقع، زندگی استثنائی را نشان میدهد که ۱۸ ماه در کمیتهای زندانی شده است که تحمل یک شب آن از توان آدمی خارج است. هم اوست که با روحیه عرفانیاش در مقابل شکنجه، حتی حسرت یک «آخ» را هم به دل دشمن میگذارد.