نقد و بررسی کتاب شریعتی و هایدگر در بنیاد شریعتی (گزارش ناقص فعلا در حاشیه قرار گرفت )
نقد و بررسی کتاب شریعتی و هایدگر
(اثر: سید جواد میری )
عصر سه شنبه چهارم آبان ماه ۱۳۹۵ به مناسبت چاپ کتاب “هایدگر و شریعتی” نوشتهی دکتر میری، نشستی در بنیاد شریعتی با حضور نویسنده برگزار شد. در این نشست دکتر حسین مصباحیان، استاد فلسفه دانشگاه تهران، و نیز دکتر احسان شریعتی به معرفی و نقد کتاب پرداختند و دکتر میری به شرح مجملی از دلایل تدوین کتاب و نیز پاسخ به منتقدین پرداخت. در این نشست هیچ یک از اصحاب رسانه حضور نداشتند و گزارشاتی که از این نشست در رسانه های مجازی و یا سایتهای خبرگزاری ( به عنوان مثال خبرگزاری فارس )انعکاس یافته با واسطه افراد حاضر در جلسه صورت گرفته است و گزارش این نشست زیر نظر بنیاد شریعتی نبوده است.
به مناسبت کتاب هایدگر و شریعتی نوشته ی دکتر میری عصر دیروز نشستی در بنیاد شریعتی با حضور نویسنده برگزار شد. در این نشست نخست دکتر حسین مصباحیان، استاد فلسفه دانشگاه تهران، به معرفی و نقد کتاب پرداخت.
دکتر مصباحیان سخنان خود را به این ترتیب آغاز کرد: نقد به تعبیر کانت به معنای خوانش، فهم، اتمیزه کردن و سنجش متن است و نقد هر متنی در جهت ارتقاء آن است. از نظر ایشان در این کتاب میبایست میان مباحث مربوط به شریعتی، مربوط به هایدگر، نسبت این دو و اهمیت این نسبت، تمایز قائل شد. وی با ارجاع به بخش اول کتاب، بحث دکتر میری در خصوص شریعتی را هم در فهم و هم در نقل قولهایی که از شریعتی شده است، درخشان ارزیابی کرد و بر مفاهیمی چون “جبر اختیار”، ” تفکیک جدایی از تنهایی”، ” خودسازی”و همچنین ” گسست افق و بستر”…اشاره کرد. اما از نظر ایشان بخش مربوط به هایدگر، از غیبت ارجاعات دقیق به متن، نپرداختن به انسانشناسی شریعتی و … رنج میبرد و اصولا کلمه “و” در عنوان کتاب نسبت میان شریعتی و هایدگر را در ابهام میگذارد و ورود به متن نیز کمکی به رفع این ابهام نمیکند. از نظر دکتر مصباحیان، نویسنده که در بخش همدلی و ناهمزمانی، از “بینش عین القضاتی شریعتی از هایدگر” نام میبرد، توضیحی در مورد اینکه اصولا چه تعریفی از بینش عین القضاتی دارد، ارائه نمیدهد. وارد کردن عین القضات به بحث، از نظر مصباحیان، بر ابهامات کتاب میافزاید. دکتر مصباحیان سخنان خود را به این ترتیب به پایان برد: شاید لازم باشد به این سوال پاسخ دهیم که رابطهی شریعتی و هایدگر چه اهمیتی دارد؟ دکتر میری میخواهند قرائت شریعتی از هایدگر را به رسمیت بشناسیم اما شاید مقایسه شریعتی با مثلا اکسل هونت مشروعیت بیشتری داشته باشد تا هایدگر. در مجموع میتوان گفت از مزایای این کتاب اینست که کتاب خوش خوانی است که نوشته شده است، نه اینکه ساخته شود.
پس از دکتر مصباحیان، دکتر میری نویسندهی کتاب به صحبت پرداخت. ایشان مهمترین پرسش کتاب خود را چنین صورتبندی کرد: آیا اساسا میتوان از خوانش شریعتی از هایدگر سخن گفت؟ و چرا در جامعه آکادمیک مقاومتی دربارهی خوانش شریعتی از کلاسیک ها وجود دارد؟ آیا نمیتوانیم از موضع و مقام ایرانی به متون کلاسیک بپردازیم و قرائت خود را ارائه دهیم؟ مگر مثلا در ژاپن قرائت خاص خود را از هایدگر ارائه ندادهاند؟ انسانی که موضع و مقامی نداشته باشد، معلق است. انسان معلق حرفش شنیده نمیشود.
احسان شریعتی به عنوان آخرین سخنران، با طرح بحثی در خصوص دریافت هایدگر در زمینههای غیر آلمانی و ترجمههایی که از متن وی صورت گرفته است، نقد خود را در دو بخش انسانشناختی و جامعه شناختی کتاب متمرکز نمود. وی با این نکته آغاز کرد که ما اغلب یا شیفته هستیم یا بیزار! و سنت نقد نیز در کشور ما نبوده است. در حالیکه معیار کانت برای ارزیابی اثر، اینست که نویسنده اثر خود اندیشیده باشد و می توان گفت که این کتاب محصول اندیشهی دکتر میری است. ایشان ادامه داد که کتاب هستی و نیستی هایدگر یکی از سه متن مهم فرانسه در قرن بیستم است. برداشت سارتر اما از هایدگر مبتنی بر یک ترجمه غلط از “داراین” است که به ” واقعیت انسانی” ترجمه شد. اما سارتر خودش یک فیلسوف است و اشتباهش نیز منجر به ظهور فلسفهی جدیدی میشود. یا فرفالن که لویناس ترجمه کرده است. اشتباه در ترجمه هایدگر صرفا مربوط به ایران نیست. در کتاب مواردی به نقل از شریعتی هست که به هایدگر نسبت داده شده است و میتوان در دقت آن تردید کرد. مثلا مورد فرشته گناهکارکه در آثار هایدگر غایب است. از جمله نقدهای احسان شریعتی به کتاب، نپرداختن به عین القضاه، علی رغم تاکید بر تاثیریست که شریعتی از وی گرفته است.
در پاسخ به سوال دکتر مصباحیان مبنی بر اینکه اساسا چرا هایدگر اهمیت دارد، احسان شریعتی اشاره کرد، هایدگر یکی از چند متفکر مهم قرن بیستم است و در همه حوزه ها تاثیر خود را داشته است اما به دلیل پرونده سیاست در زندگی هایدگر، برخی اهمیت وی را نادیده میگیرند. چرا بزرگترین فیلسوف جهان، بزرگترین اشتباه قرن را می کند، خودش یک سوال فلسفی است. از نظر وی، شریعتی که بین همه مکاتب فلسفی عصر خودش، به اگزیستانسالیسم نزدیکتر است، خود را به سارتر نزدیکتر میبیند تا هایدگر. چون سارتر را ازنظر سیاسی قابل دفاعتر میداند. و از نظر فلسفی هم به یاسپرس و کییرکه گورد و مارسل نزدیکتر است. شریعتی از طریق گورویچ و مقاله گرایشات جدید به فلسفهی آلمانی آشنا میشود و سپس از طریق کربن و احتمالا مقالات فردید. در مجموع میتوان گفت که ضرورت دارد به بازبینی انسانشناسی شریعتی بپردازیم و نسبت عرفان وی را با فلسفههای اگزیستانس مورد مطالعه قرار دهیم. جامعه شناس بودن نویسندهی کتاب، میتواند این نقد را به کتاب وارد کند که رویکرد کتاب جامعه شناختی نیست و به نقش شریعتی در شکل گفتمان و هم در مقاومت در برابر آن کمتر پرداخته است.