Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


شريعتی و الهيات رهايی‌بخش | علی فیاض، کریستر هدین (کانال تلگرام Absurd Mind’s Media ـ ۱۳۹۶)

شريعتي و الهيات رهايي بخش

كريستر هدين و علي فياض
منبع: کانال تلگرام Absurd Mind’s Media
تاریخ : م ۲۰۱۷ و ۱۳۹۶

 

شريعتي الهامات خود را از منابع مختلفي دريافت مي كرد. به نظر مي آيد كه او تمايلات برجسته اي براي تكامل و تغيير داشته است. چيزهاي قديمي، فقط به خاطر اينكه جا افتاده و آزمايش شده بودند، ارزشي نداشتند. او به آينده مي نگريست، اما هميشه آگاه بود كه هسته اوليه اسلام را برجسته سازد. آن توسعه و تكاملي را كه او براي آن تلاش مي كرد، مي بايست اسلام حقيقي را بازسازي مي كرد. ايران مي بايست بدين وسيله از نفوذ بيگانگان كه به مردم آسيب رسانده بودند، رها شود. بدين ترتيب يك الهيات رهايي بخش با گرايشاتي انقلابي پديدار مي شود. اين بخش هاي در هم تنيده سوژه هايي براي يك تحليل عميق خواهند بود.


شريعتي و الهيات رهايي بخش
علي شريعتي خود، خطابه هاي خود را دين شناسي (الهيات) رهايي بخش مي ناميد: “اسلام، خيلي ساده، يك فلسفه رهايي انسان است
۱) او چه نوع رابطه اي با دين شناساني كه در جهان سوم معمولا به عنوان الهيات رهايي بخش مسيحي ناميده مي شوند، برقرار مي سازد؟ شكي در اين نيست كه تشابهاتي وجود دارد: “برداشت شريعتي از اسلام، همانند الهيات رهايي بخش كاتوليكي آمريكاي لاتين، كه مذهب را با نوعي سوسياليسم مناسب براي جهان سوم در هم ادغام كرده، از نوعي كه توسط چه گوارا و فانون ساخته شده بود، تركيب شده است. او متقائد شده بود كه براي پيروزي بر امپرياليسم غربي در ايران بازسازي مليت ايراني، مذهب اسلام و هويت فرهنگي ضروري مي باشد. (۲) ” مورد زيادي وجود ندارد كه بر اين امر دلالت كند كه او ارتباط مستقيمي با الهيات رهايي بخش مسيحي داشته است. فعاليت هاي آنها در آن زمان هنوز به طور مشخص چندان توسعه نيافته و مورد توجه قرار نگرفته بود. اينكه به چه مقدار در پاريس مورد بحث قرار مي گرفته، تعيين آن مشكل است. از سويي شريعتي قويا تحت تاثير جنگ در الجزاير قرار گرفته بود كه قبل از رفتن او به پاريس در جريان بود. بسياري از معلمان و اساتيد او پي گير [اين جنگ] بودند. براي او ديدن تشابهات ميان الجزاير و ايران مشكل نبود، هر چند مبارزه در آن كشور از كشور خودش خونين تر بود.
شريعتي اسلام را به عنوان يك قدرت رهايي بخش مي نگريست. تمامي برداشت جديد او از اسلام حاوي اين مسئوليت بود كه آزادي را ايجاد كند: اقتصادي، اجتماعي، سياسي و مذهبي. به همين دليل، به جاست كه آن را الهيات رهايي بخش ناميد، اما اين به مفهوم تاثير پذيري نيست.( ۳) اين امكان وجود دارد كه پرسش و پديده اي موازي، به طور همزمان از انديشه هايي كه توسط چه گوارا و فانون خلق شده بود، پيش تاز بوده است. سال ۱۹۶۴ شريعتي پس از تحصيلات در پاريس به ايران باز گشت. سال پس از آن، كاميلو ترست، روحاني كاتوليك مجبور به انتخاب بين سياست و موقعيت روحاني بودن شد. او سياست را ترجيح داد و موقعيت روحاني را رها كرد. در تاريخ ۱۸ اكتبر ۱۹۶۵ او، بوگوتا را ترك كرد تا به عنوان يك سرباز چريك به ارتش رهايي بخش ملي بپيوندد. او مبارزه مسلحانه براي عدالت در كشورش را برگزيد. در تاريخ ۱۵ فوريه سال ۱۹۶۶ او در هنگام روريارويي نيروهاي چريكي با نيروهاي حكومتي به قتل رسيد. مي توان اين موضوع را به بحث گذاشت كه آيا مي توان او را يك كمونيست ناميد؟ اما نگاه او به ( جامعه، متاثر از تفكرات ماركسيستي بود. ( ۴ براي نخستين بار دو سال بعد[پس از ۱۹۶۶ ] بود كه الهيات رهايي بخش به گونه اي سازمان يافته و در پي جلسه اسقف ها در شهر مديليان مطرح شد. ( ۵) پس از آن بود كه در جهان نيز بيشتر شناخته شد. به اين ترتيب غير ممكن است كه بتوان گفت كه شريعتي تاثيرات مستقيمي از پيشگامان و انديشمندان آنها گرفته باشد. مهم ترين نوشته هاي تئوريك [آنها] تا قبل از دهه هفتاد ميلادي انتشار نيافته بود. اين باعث نمي شود كه يك مقايسه بي معني باشد. چه چيزي شريعتي را به الهيات رهايي بخش مسيحي، به ويژه از نوعي كه در آمريكاي لاتين به وجود آمد، متحد و چه چيزي او را جدا مي سازد؟ چنين به نظر مي آيد كه از جنبه هايي تشريح الهيات رهايي بخش مسيحي آسان تر باشد. نگاه اجتماعي آن به جامعه، ماركسيستي است، اما هستي شناسي و دترمينيسم تاريخي ماركسيستي را كه در ماركسيست هاي بعدي مشاهده مي شود، رد مي كند. ماركس جوان، مي تواند مورد مطالعه قرار گيرد اما نه با آنچنان ارج و قدري. تئوري هاي او درباره موجود انسان، به نظر مي آيد نشانه هايي از متافيزيك داشته باشد. تئوري هاي ماركس ميانسال درباره پايه مادي جامعه و روبناي ايدئولوژيكي پذيرفته شده و مورد مطالعه قرار مي گيرد. با كمك اين تئوري ها مي توان روي دادهاي آمريكاي لاتين را درك كرد ( طبق نظر الهيات شناسان رهايي بخش.(  ۶كليسا در دستان امپرياليسم سركوبگر قرار گرفته است. دعوت آن را نبايد رد كرد، اما آن را بايد به اصل آن بازگرداند. آنگاه به يك الهيات رهايي بخش آن هم”از پايين”، تبديل خواهد شد. با چنين موردي مي توان به كارهاي انقلابي براي به اجرا درآوردن عدالت اجتماعي و آزادي در آمريكاي لاتين كمك نمود. اين جامعه جديد، مي بايست از ارزش گذاري هاي مسيحي متاثر باشد، و در مواردي مي تواند در جزييات هم اثر داشته باشد، اما در كليت آن مسيحيت فقط مي بايست خود را براي آزادي و احترام به ارزش هاي انساني نشان دهد. جزييات بر اساس پايه هاي خرد شكل خواهد گرفت. مسيح نقشي خواهد داشت، اما در الهيات رهايي بخش، عهد عتيق بيشتر مورد مطالعه قرار مي گرفت و نه كمتر درباره پيامبر عاموس [ به لينك زير توضيحات مراجعه شود ]، پيامبر عدالت گستر.
ماركسيسم تشريح رابطه علي شريعتي با ماركسيسم بسيار سخت است. به نظر مي آيد كه او از اينكه ماركس دوره هاي مختلفي در انديشيدنش طي كرده است آگاه است و اينكه ماركسيست ها اين آموزش را تكامل بخشيده و ديگر نمي توان از يك ماركسيسم واحد سخن گفت.
۷) با اين حال هرگز مشخص نمي شود كه او از بخش هايي دوري مي جويد و بخش ) هايي را مي پذيرد. او مي تواند بخش هايي از تئوري هاي ماركس جوان را مورد حمله قرار دهد، به گونه اي كه گويا كليت ماركسيسم نهايي هست. شايد لازم باشد به لوييس آلتوسر با كتاب ماركس ناب اشاره كرد كه به بحث هايي پيرامون دوره هاي مختلف نويسندگي ماركس و ارتباط محتوايي آنها دامن زد. اين كتاب در سال ۱۹۶۵ منتشر شد. سال پيش از آن، شريعتي پاريس را ترك كرده بود. در بيشتر موارد به نظر مي رسد كه شريعتي ماركسيسم را به مثابه يك تك بعدي مي ديد و يا حداقل مورد بررسي قرار مي داد. شايد او بر اين باور بود كه زمان ماركسيسم به نوعي سپري شده است و ديگر تفاوتي نمي كند. ( ۸) به نظر مي رسد كه او چنين مي انديشيد كه ماركسيسم و كاپيتاليسم تقريبا تز و آنتي تز هستند. او دترمينيسم تاريخي هگل را رد مي ( كرد، اما اينكه چنين بينديشد كه زندگي متشكل از تضادها است، مشكلي ندارد. ( ۹ دو نيرو در تاريخ وجود دارد كه بر تماميت تكامل تاثير دارند: سيستم قابيلي و سيستم هابيلي. ( ۱۰ ) به علاوه دترمينيسم توسط انسان ها و انتخاب و مسئوليت شان، ملغا مي شود: جامعه يك موجود زنده است؛ همانند ديگر ارگانيسم ها توسط قوانين قابل اثبات و غير متغير هدايت مي شود. از يك نوع نظرگاه تمامي تكامل و تغييرات توسط سنتي تعيين شده و قوانيني صحيح صورت مي پذيرد كه پايه همه زندگي اجتماعي هستند. چنين به نظر مي آيد كه اسلام خود را به يك تئوري دترمينيستي در نگاه به تاريخ و جامعه نزديك مي سازد؛ اما اسلام در اين رابطه چيز بيشتري دارد، چيزي كه قانوني را كه اسلام تاسيس ساخته است، تعديل مي سازد. در اسلام ما هم انسانيت را در جامعه داريم كه مسئوليت خود را در سرنوشتش دارد و هم افراد كه جامعه را تشكيل مي دهند و هر كدام مسئوليت سرنوشت آينده خود را بر عهده دارند. […] به همين خاطر هم جامعه و هم افراد براي اعمال خود در پيشگاه خالق، مسئوليت دارند و هر كدام سرنوشت خود را با دستان ( خويش مي سازند. ( ۱۱ در اينجا به نظر مي آيد كه شريعتي به طور شفاف، با سپردن مسئوليت به فرد، قانون مندي در جامعه و موجود را ملغا مي داند. چنين به نظر مي آيد كه قوانين جامعه در يك سنتزي بالاتر در نهايت به مسئوليت فرد مي انجامد. مي توان فرمول هاي سنتي ماركسيستي درباره “حفظ شده اما ملغا شده ” را به ياد آورد. به همين خاطر، مطمئنا شريعتي، از اينكه قانونمندي جامعه را به رسميت مي شناسد، دفاع خواهد كرد. آنها [قوانين اجتماعي] را بايد شناخت تا براي نمونه شرايط در ايران ۱۹۶۰ را درك كرد، اما نبايد براي مسئوليت گريزي، خود را پشت آنها پنهان كرد. اين حل كردن مشكل اختلاف بين جامعه و فردكه پيش تر مورد بحث قرار گرفت از نظر اوست.

شباهت ها و تفاوت ها

photo_2017-07-05_14-51-37

به طور خلاصه مي توان گفت كه انديشه شريعتي در سه مورد به الهيات رهايي بخش مسيحي در آمريكاي لاتين شباهت دارد:
۱ . او به سوسياليسم ارجاع مي دهد و بر اين باور است كه آن حاوي يك پيام مهم است، اما معتقد است كه آن را بايد آگاهانه مورد استفاده قرار داد. برخي از انواع سوسياليسم به طور مبالغه آميزي به دترمينيسم و ماترياليسم كشيده مي شوند. شريعتي، همچنين از چه گوارا و فرانتس فانون تاثير پذيرفته است. آنچه از آنان آموخته است، موضع انتقادي درباره امپرياليسم فرهنگي است كه به طور عام توسط كشورهاي غربي، اما پيش از همه قدرت هاي استعماري و ايالات متحده، صورت مي پذيرد.
۲ . او با مذهب رايج و نهادينه شده كه از نظر وي در خدمت امتيازات اقتصادي و امپرياليسم قرار دارد، به مبارزه برمي خيزد. رهبران رسمي مذهبي در ايران به مردم خيانت كرده اند، و به همين دليل آنها [مردم] به آموزه هاي ديگر، و پيش از همه ماركسيسم روي آورده اند. به همين شكل الهيات رهايي بخش در آمريكاي لاتين با كليساي خود وارد تضاد شد. يوهانس پائول دوم از درخواست هاي عدالت اجتماعي دوري جست و فعالانه يا منفعلانه به نيروهايي كمك كرد كه با طبقات ثروتمند و قدرت سياسي متحد شده بودند.
۳. او بر اين باور است كه مذهب اصيل، اگر به درستي تفسير شود، پاسخگوي همه پرسش ها است. اسلام شيعي راه درست ميانه بين كاپيتاليسم و سوسياليسم [كمونيسم] است. همچنين راه درست ميانه اي بين اگزيستانسياليسم و دترمينيسم مي باشد. از اين نقطه نظر، نمي توان تشابهاتي واضح در آمريكاي لاتين يافت. در آنجا هرگز اگزيستانسياليسم در بحث هاي ايدئولوژيك مطرح نبود. اما مي توان تفاوت ها را نيز ديد، تفاوت هايي كه آنها را نيز مي توان در سه مورد خلاصه نمود:
۱ . او به ماركسيسم و سوسياليسم به عنوان يك واحد مي نگرد و بخشي را از آن بر نمي چيند. او در وهله نخست از آن به عنوان يك ايدآل اخلاقي و نه روش تحليلي، استفاده مي كند. براي او خيلي اهميت ندارد كه كدام بخش را حفظ كند و كدام را رد كند، چرا كه آنچه براي او در درجه نخست اهميت دارد، اين است كه آن را به عنوان آموزه اي براي برابري و عدالت مي بيند. اين حاوي ايدآلي است كه مي بايست در آموزه اي جامع، اسلام شيعي، به واقعيت بپيوندد.
۲. او بسي بيشتر، از فلسفه اروپايي در ساختمان فكري خود كه آن را اسلام رهايي بخش مي نامد، استفاده مي كند. پيوندهاي او به سارتر و كامو، اهميت دارند، چرا كه او به ايدئولوژي هاي گوناگوني اشاره مي كند كه به طور مبالغه آميزي به سمت و سوي هاي مختلفي مي روند، و سپس آن سنتز كامل، اسلام شيعي را، برجسته مي سازد. گاه چنين به نظر مي رسد كه شريعتي مي خواسته تا آنجا كه مي تواند، از هر آنچه كه در اروپا برخورد كرده است، با خود داشته باشد. اين مي تواند به اين دليل باشد كه او مي خواست چشم دانشجويان را با دانش هاي فلسفه هاي اروپايي خيره سازد. همچنين اين مي تواند بياني باشد براي باور ظاهرا بي قيد و شرط او نسبت به ارزش هاي جهاني در ايده آل هاي سياسي اش. به نظر مي آيد كه او بر اين باور است كه همه اينها مي بايست در سنتزي كه او خلق مي كند، جاي بگيرند تا همه، بتوانند در آنجا روياهايشان را عملي سازند.
۳. الهيات رهايي بخش او مقياسي بزرگ دارد و كاراكتر روشنفكرانه آن، آن را از [الهيات رهايي بخش] آمريكاي لاتين متفاوت مي سازد. در آنجا [آمريكاي لاتين] روحانيان به سوي فقراي زاغه نشين مي رفتند تا به آنها خواندن بياموزند تا آگاهي سياسي بيابند. آنها مي خواستند به آنها كمك كنند تا شركت هاي كوچك و انجمن هاي پايه تاسيس كنند، براي كمك به يك زندگي بهتر در آن جاي كوچك. شريعتي براي دانشجويان سخن مي گفت تا غرور خود را بازيابند، و براي رهايي از امپرياليسم و مبارزه با اختناق، برخيزند. او ايدآل هاي رويايي با شكوهي داشت و هنگام حضور در صحنه، بي ادعا نبود. اين به خاطر اين نبود كه او مي خواست خود را و يا انديشه هاي خود را برجسته سازد. به نظر مي آيد كه درك او اين بود كه سنتز او از انديشه هاي آن زمان مي توانست ايران را به يك كشور آزاد و جهان را به دنيايي عادلانه تغيير دهد.
منابع و توضيحات:
اين مقاله فصل كوتاهي از كتاب الهيات رهايي بخش علي شريعتي مفاهيم غربي در اسلام انقلابي شيعي، نوشته محقق اديان، نويسنده و استاد دانشگاه استكهلم، كريستر هدين است.
, Marxism and Other Western Fallacies. Berekley; Mizan ۱۹۸۰Shariati, Ali;
۷۳Press; p.
. Islam and Democracy. Oxford ۱۹۹۶Espozito, John L, & John O. Voll.
۵۹University Press. P.
. Islam and Revolution in the Middle East. New Haven: ۱۹۸۸Munson; Harry Jr.
.f ۱۰Yale University Press. P.
. Den ofullbordade Rewolutionen: Kristendomens och ۱۹۸۲Frostin, Per.
۱۹۱Marxismens dialektik. Stockholm: Gummensson. Pp
۱۹۵-
. På de fattigas sida: befrielseteologier I Asien, Afrika ۱۹۹۱Ferm, Deane Wiliams.
.f۳۳och Latinamerika. Göteborg: Lindelöws förlag, p.
. “Marxism; Liberation Theologi and the Way of Negation” I ۲۰۰۱Turner, Denis.
۲۰۹Christopher Rowland (red), The Cambridge University Press. Pp.
۲۱۶-

. “Ali Shariati: Ideologue of the Iranian Revolution” I ۱۹۸۸Abrahamian, Ervand.
Edmund Burke & Ira M. Lapidus (red), Islam, Politics and Social Movement.
.f۲۹۳Berekeley: University of California Press. P.
اين بدين مفهوم نيست كه شريعتي ماركسيسم و تنوع جرياناتش را ناديده گرفته باشد.
, Marxism and Other Western Fallacies. Berekley; Mizan ۱۹۸۰Shariati, Ali;
۱۰۸, ۷۰Press; Pp
۸۹. On the Sociologi of Islam. Berkeley: Mizan Press. P. ۱۹۷۹Shariati, Ali.
۸۹. On the Sociologi of Islam. Berkeley: Mizan Press. P. ۱۹۷۹Shariati, Ali.
۸۶. On the Sociologi of Islam. Berkeley: Mizan Press. P. ۱۹۷۹Shariati, Ali.



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : جولای 5, 2017 1071 بازدید       [facebook]